گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - دهقان و سلطان

 

بتا، صباح همایون عید قربان است

به تا، فدای تو جان را کنم که قرب آن است

بلی به کعبه مقصود، قرب آن کس راست

که در منای تمنای دوست قربان است

طواف کعبه فریضه است خلق را، لیکن

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - افسر سلیمان

 

ای مهر رویت از مه گردون گرفته باج

وی مور درگهت ز سلیمان ربوده تاج

زخمی که بر دل آمده از ناوک فراق

نبود به غیر مرهم وصل تواش علاج

چون سجده گاه دل شد محراب ابرویت

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - صبح سرمد

 

زهی، ای که دل‌ها به هجر تو آمد

چو عاصی به نیران دوزخ مخلّد

غمت گرچه تلخ است لیکن به کامم

شرنگ غمت به ز مغز تبرزد

درآیی اگر مرمرا یک شب از در

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - عیش مُخَلَّدْ

 

دی قاصد دلبر ز در حجره درآمد

وآورد مرا مژده، که آن نو سفر آمد

هی گفت، چه گفتا، بده زین مژده مراجان

کاین مژده دو صد بار ز جان خوبتر آمد

هی گفت، چه گفتا، بفشان بر قدمم سیم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - نوبهار آمد

 

نوبهار آمد که باغ و راغ را زیور کند

زیوری از نو نماید زینتی دیگر کند

طرف گلشن را، ز شکل ارغوان و رنگ گل

همچو سطح آسمان پر ماه و پر اختر کند

بس که رنگین حله ها آرد برون صباغ صنع

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - سجده گاه عاشقان

 

طوطی طبعم دگر آغاز شیوایی کند

مدح موعود امم، با این خوش آوائی کند

ای شهنشاهی که فرمانبر تو را آمد قضا

هم قدر از قدرتت کسب توانائی کند

ای خداوندی که در ملک مکان و لا مکان

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - اسکندر گل

 

وقت شد کاسکندر گل لشکر آرایی کند

لشکر گل را خدیو باغ دارایی کند

باغ را دست صبا، عنبر نهد در آستین

راغ را جیب هوا، مشکین ز بویایی کند

خفتگان بوستان را باد بیداری دهد

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - آیینه آفتاب

 

ای دل گمشده باز آی که آمد به شهود

آنچه مقصود تو از دایره هستی بود

ای دل از پرده برون آی، که از پرده غیب

شاهد بزم ازل آمده، در ملک وجود

مرکز دایره ملک وجود، آن که بود

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بهار و یار

 

رسید مژده که اینک صباح عید رسید

طرب گزین شده رند شقی و شیخ سعید

نشاط را شده آماده عارف و عامی

ز بس به باغ صنوبر ستاد و سرو چمید

به طفل غنچه نگر شد مراهق از بس شیر

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - میرغضنفرفر

 

توئی ای عارض جانان، توئی ای طلعت دلبر

دل انگیز و فرح خیز و طرب بیز و روان پرور

تو را زلف و رخ و چشم و لب است و من ز غم دارم

سرشکی سرخ و رنگی زرد و کامی خشک و چشمی تر

ز مستوری و مهجوری و رنج دوریت ما را

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - امام عوالم

 

تعجب از آن روی چون مهر انور

شگفتی از آن موی چون مشک اذفر

از آن موی صبحم چو شام است تیره

وز آن روی شامم چو صبح است انور

ندارد شب ما مگر صبح از پی

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - داور فرخ رُخ

 

صباح عید بازآمد به فیروزی و فال و فرّ

فرح خیز و طرب بیز و الم ریز و روان پرور

بود کز در، درآیی مرمرا ای لعبت سیمین

خرامان و غزلخوان و خوی افشان و طرب آور

ز مستوری و مهجوری و رنج دوریت ما را،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - یک جهان خورشید

 

زره رسید بصد گونه جاه و حشمت و فرّ

خدایگان امم، عارفت ستوده سیر

به همرهش همه خوبان تبت و یغما

به موکبش همه ترکان خلّخ و کشمر

لوای حشمتش آزرده چهره گردون

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - کاشف غیب

 

وزید بر تن خوابیدگان نسیم سحر

وز آن شمیم بیفتاد خوابشان از سر

گذشت بر بدن مردگان مسیح نسیم

وز آن نسیم روان یافت بازشان پیکر

زمین مرده دگر زنده شد به فیض نسیم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - آیینه صبح

 

صبح هنوز این عروس حجله خاور

پرده نیفکنده بود از رخ انور

لشکر چین تاختن نکرده به هندو

لشکر هندو تهی نساخته سنگر

تیرگی شب نرفته از رخ گیتی

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - ندای سروش

 

ز گاه خواب شب دوش تا به وقت سحر

سروش غیبم داد این ندا به گوش اندر

که ای ز فتنه دوران نشسته در اندوه

که ای ز بازی ایام گشته غم پرور

ز خفتگان به غفلت تویی در این گیتی،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - شاهد غیب

 

دارم ز دست چرخ همی شام تا سحر

جاری به گونه چشمه خونی ز چشم تر

پیچیده ام به دامن، ز اندوه فکر پای

بنهاده ام به زانو، ز انبوه فکر سر

در برّ فکرتم به شب و روز پی سپار

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - هلالِ عید

 

ساقی هلال عید بر آمد ز کوهسار

هی هی به مژدگانی آن جام می بیار

افسردگان محنت دیرینه را بشوی

ز آن راح روح بخش ز مرآت دل غبار

زآن می که قطره ای به گلو هرکه را رسد

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - جلوه پروردگار

 

حیدر صفدر علی، شاهنشه ملک وقار

نفس احمد، همسر زهرا و باب هفت و چار

منبع انوار یزدان مهر گردون جمال

کاشف اسرار سبحان جلوه پروردگار

آن خداوندی که گر بردارد از عارض حجب

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - دارای جهاندار

 

خط نیست ز آیینه روی تو پدیدار

از آه دل سوختگان یافته زنگار

در گلشن روی تو، نه این دانه خال است

زنگی بچه ای آمده در روم گرفتار

تیر مژه از چیست بر ابروی کمانت

[...]

افسر کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode