گنجور

 
افسر کرمانی

ای دل گمشده باز آی که آمد به شهود

آنچه مقصود تو از دایره هستی بود

ای دل از پرده برون آی، که از پرده غیب

شاهد بزم ازل آمده، در ملک وجود

مرکز دایره ملک وجود، آن که بود

موجد نیر برج فلک عالم جود

ناظم نظم جهان احمد مرسل که فلک

از ازل آمده بر کاخ جلالش به سجود

آفتاب رخ تو جلوه گر از خود بیند

هر که او، رنگ ظلم ز آینه دیده زدود

بحر امکان هم از آن موج زن آمد ز نخست

کآمد از ابر عطای تو یکی قطره فرود

 
sunny dark_mode