گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - غزل

 

جان ز من خواسته جانان چکنم؟!

چکنم گر ندهم جان چکنم؟!

منع دل میکنم از عشق، ولی

چون دلم نیست بفرمان چکنم؟!

پیرم و، عشق جوانی دستم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - قصیده در مدح میرزا جعفر وزیر

 

ایا نسیم صبا، کت مبارک است قدوم

مبارکی و قدوم تو لازم و ملزوم

ز شاهدانت، پیغام شهد و من محرور

ز گلرخانت ره آورد ورد و، من مزکوم!

نه مایلم بسر زلف مشکسای ایاز

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در تهنیت فرزندان فرماید

 

صباح عید صبوحی طلب، صحیح و سقیم

یکی بفتوی عقل و، یکی بحکم حکیم

کشیده رخت بمیخانه، چون به کعبه حجیج

دویده هر سو مستانه، چون بباغ نسیم

بناگه، از طرفی شد، عمارتی پیدا؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح مسیح عهد و بطلمیوس عصر اقلیدس دوران میرزا محمد نصیر طبیب فرموده

 

فرود آمد چو شاه اختران، زین نیلگون توسن

افق را نعل سیمین هلال افتاد بر دامن

شب آمد شد سلیمان فلک در خلوت مغرب

فروزان حلقه ی انگشتری ز انگشت اهریمن

گریزان شد ز ضحاک فلک، جمشید خور اینک؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - وله قصیده

 

شاها ز کاسه ی سر دشمن، شراب خواه؛

وز بانگ کوس فتح، نوای رباب خواه

چون شاهباز، از پر کبکان اتاقه زن

چون شرزه شیر، از دل گوران کباب خواه

از لعل، آنکه آب ز مینای خضر ریخت؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - قصیده در مدح شاه غریب

 

پیش که شاه اختران، تیغ کشد به لشکری؛

خیز مگر به برق می، برقع صبح بردری

پیش که صبح از طرب، خنده کند به زیر لب؛

خیز که در وداع شب، جام به گریه آوری

پیش که پرتو افگند، مهر به دشت خاوران؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - قصیده در تعریف میرزا نصیر طبیب اصفهانی

 

از صفاهان، بوی جان آید همی؛

بوی جان از اصفهان آید همی!

اصفهان، مصر و چو مهر، از خانه صبح

یوسفی بر هر دکان آید همی!

رشته ی جان برکف، آنجا زال چرخ!

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - قصیده در تعریف احمدخان خویی دنبلی - ماده تاریخ ۱۱۹۱ ه.ق

 

چو مهر باختری، همچو ماه کنعانی

شد از فسون زلیخای چرخ زندانی

برادران حسود ستارگان دادند

ز دست، یوسف خورشید را بارزانی

برآمد از افق شرق مه، چو بن یامین؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له طاب ثراه

 

ای تو ثانی مه کنعانی

نه، تو اول، مه کنعان ثانی!

ای که ایزد بتو و خوبان داد

رتبه ی یوسفی و اخوانی

ای غمت، مایه ی عشق ابدی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

گفتی: که دلت از عشق پیوسته غمین بادا

تا بوده چنین بوده، تا باد چنین بادا!

از ناله ی من ای گل، آشفته مکن سنبل؛

گو پرده درد بلبل، گل پرده نشین بادا!

صید دل از این وادی، دارد سر آزادی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

دور از تو جان سپردن، دشوار بود ما را

گر بیتو زنده ماندیم، معذور دار ما را

من بیگناهم، اول جرمی بگو و آنگه

خونم بریز؛ کآخر عذری بود جفا را

یک آشنا ندیدم، کز راه آشنایی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

روزی نگهی افتاد، بر روی کسی ما را؛

ز آن روز نشد مایل دل سوی کسی ما را

گویند که: فردا شب باشد شب عید، اما

امشب بگمان افگند، ابروی کسی ما را!

دانی که چه می بینم از دیدن غیر آنجا

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

کنم شبها ازین پس پاسبانی پاسبانش را

نهان از من شبی بوسد مبادا آستانش را

گذارم سر بپا، هر روز و هر شب پاسبانش را

باین تقریب بوسم بلکه خاک آستانش را

نیارم بیتو ماند و دید مجلس را، خوش آن بلبل

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

مرده بودم از غمت، بر سر رسیدی دی مرا؟

من ندیدم گر تو را، شادم که تو دیدی مرا

خون خود بخشیدمت، کز رشک وقت کشتنم؛

غیر چون کرد التماس من، نبخشیدی مرا

امشب و امروز، کز روی تو چشمم روشن است

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

درد دل گویم و، بر طبع گران است تو را

چه کنم؟! گوش به حرف دگران است تو را!

مکن انکار دلم این همه، انگار که رفت؛

وز پیش دیده به حسرت نگران است تو را!

غیر می‌خواهدم از کوی تو آواره کند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

کی بود کی، رو به خاک آستان آرم تو را؟!

نقد دل، با تحفهٔ جان ارمغان آرم تو را

قوت پروازم ای صیاد چون سوی تو نیست

آنقدر نالم، که سوی آشیان آرم تو را

چند غافل باشی از حال دلم؟ دل را کنون

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

دم مردن شدن دمساز چون من ناتوانی را

مرا گر زنده کردی، کشتی از رشکم جهانی را

درین گلشن بود جای من ای گل، بلبلم، بلبل؛

نه جغدم کو بهر ویرانه خوش کرد آشیانی را!

دریغا گشت صرف مهربانی عمر و، نتوانم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

هر گل که دمیده از گل ما

خونی است چکیده از دل ما

ما کشته ی کشته ی تو از رشک

مقتول تو گشت قاتل ما

بر شکوه و جور داده عادت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

رازی که از یاران نهان، با یار گفتم بارها؛

زین پس نشاید گفتنم، کور است جز من یارها!

من وصل یارم آرزو، او را بسوی غیر رو؛

نه من گنه دارم نه او، کار دل است این کارها!

زلفت بتاب و برده تاب، از جان روز آشفتگان

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

تا کی به درت نالیم، هرشب من و دربان‌ها؟

آنها ز فغان من، من از ستم آن‌ها؟!

دامان توام شاید، کز سعی به دست آید؛

لیک آه که می‌باید زد دست به دامان‌ها

یکبار برون آور، زان چاک گریبان سر

[...]

آذر بیگدلی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۸
sunny dark_mode