ای تو ثانی مه کنعانی
نه، تو اول، مه کنعان ثانی!
ای که ایزد بتو و خوبان داد
رتبه ی یوسفی و اخوانی
ای غمت، مایه ی عشق ابدی
وی خرابی تو آبادانی
ای غبار قدمت، کحل غزال؛
وی غزال حرمت قربانی
ای که از روی تو و موی تو شد
روز نورانی و، شب ظلمانی
گشته بر روی تو واله ارژنگ
مانده از نقش تو حیران مانی
دید تا پرتو خورشید رخت
آب شد آینه از حیرانی
نیست همتای تو و همسر تو
سرو باغی و گل بستانی
لعل لب، گوهر دندان، بودت؛
این بدخشانی و، آن عمانی
وصف حسنت، بحقیقت نتوان
کآنچه از وصف فزون است، آنی
جز وفا، نیست مرا تقصیری؛
جز جفا، نیست تو را نقصانی
آنقدر صبر من و، رحم تو کم
شد که گر فاش وگر پنهانی
شکوه خواهم نکنم، نتوانم؛
جور خواهی نکنی، نتوانی!
آنقدر درد تو دارم که اگر
از تو درمان طلبم، درمانی
از نگاهی، دل و دین باختمت!
ای تو ترسایی و من صنعانی
گرد هم جان، خجل از من نشوی؛
که تو خود درخور صد چندانی
بنده ات من، که مرا خواجه تویی؛
بشکر خنده چو لب جنبانی
بنده یی غیر منت، در همه شهر
نفروشند باین ارزانی!
خلق را، بنده خریدن مشکل؛
بتو آسان و باین آسانی
ای جوان، چون ز غمم کردی پیر؛
نکنی کز در خویشم رانی!
از جوانان، ببرم گوی همان؛
کرد اگر قامت من چوگانی
هان دعائی کنمت پیرانه
که شوی پیر و غم من دانی
پیرم و، عادت طفلان دارم؛
بمن این شوخی طبع ارزانی!
گاه از خنده کنم گلریزی
گاه از گریه گلاب افشانی
کردم از خنده، نه از بیخردی بود؛
و آخرم، گریه ز بیدرمانی!
راز من، کش همه کس میداند؛
کاش دانم که تو هم میدانی
ای خوش آن بزم کز اغیار نهان
بنشینی و مرا بنشانی
گاه جامی ز تو من بستانم
گه تو از من قدحی بستانی
گه شرابی دهیم، بی شر و شور؛
گاه راحی دهمت ریحانی
گاه من لاله ز باغت چینم
گه تو گل بر سر من افشانی
سخنی گاه من از تو پرسم
غزلی گاه تو از من خوانی
من تو را خواجه یی از خود دانم
تو مرا بنده یی از خود دانی
فاش گوییم بهم راز نهان
وارهیم از سخن پنهانی
نه که نادیده خطائی از من
دلم آزاری و جان رنجانی
بی سبب، چشم بمن نگشایی
بیگنه روی زمن گردانی
ای پریچهره، ندارد طاقت؛
بیش ازین حوصله ی انسانی
مکن آزارم، از آن روز بترس
که نمانم من و، تنها مانی!
دادی ای دوست بدوری فرمان
چکنم؟! آه ز سرگردانی!
طاقتم نیست که فرمان برمت
قدرتم نیست بنافرمانی
من بوصل و تو بهجران مایل؛
چکند تا کرم یزدانی؟!
چند چند، از سخن رنگ آمیز؟!
چند چند، از صفت شیطانی؟!
آرزوی دگرم نیست دلا
غیر ازین کز کرم سبحانی
روی بر خاک نهم بنشینم
همنشین با ملک روحانی
در جوار نبی مطلبی
یا مزار علی عمرانی
کز شب مردن، تا روز نشور
شنوم رایحه ی ریحانی
گاه گویم، بچه سامان آذر
پر، نه؛ پرواز حرم نتوانی!
گاه گویم که: مخور غم چون نیست
بی سران را، غم بیسامانی
این ره عشق بود، مایه مخواه؛
عاشقی نیست چو بازرگانی!
گاه اندیشه و، گه شوق فزود؛
اینک از وسوسه ی نفسانی
راه گم کرده بصد اندوهم
مانده در زاویه ی حیرانی
آنکه باد علمش نوروزی
آنکه ابر کرمش نیسانی
آنکه از تیغ کند بهرامی
آنکه از عقل کند کیوانی
آنکه برجیس کند دمسازیش
آنکه کیوان کندش دربانی
آنکه بدمهر و مه او را دو غلام
بهر زر پاشی و سیم افشانی
آنکه تیرش بدبیری مشغول
همچو ناهید بخوش الحانی
آن کزو عدل بود بازاری
آن کزو ظلم بود زندانی
آنکه چون کرد رقم دفتر عدل
نسخ شد نسخه ی نوشروانی
آنکه خشم وی و خلقش بجهان
این کند مالکی، آن رضوانی
گلشن رحمت و برق غضبش
این جنانی کند، آن نیرانی
رستم عهد، بشمشیر زنی؛
جم گیتی، به بلند ایوانی
ای غلامی سرایت، شاهی؛
وی گدایی درت، سلطانی
روز و شب، صرفه یی از هم نبرند
عدلت آنجا که کند میزانی
سبز گردد، همه گرکشت من است
لطفت آنجا که کند دهقانی
سیر گردد، همه گر چشم عدوست؛
جودت آنجا که کند مهمانی
شیر از آهو رمد و، گرگ از میش
حفظت آنجا که کند چوپانی
افگند بهر سیاست چون چین
شحنه ی قهر تو بر پیشانی
هیچ اسد، دم نزد از اسدی؛
هیچ سرحان نکند سرحانی
دل آن و، جگر این گردد؛
خون زبیدستی و بید ندانی!
ز کباب دل و بریان جگر
کرده گاو و بره را مهمانی
آن گیا را، که تو سازی سیراب،
آن بنا را، که تو باشی بانی
بودش سالمی، از باد خزان؛
بودش ایمنی، از ویرانی!
خاک راهت، گه تنها گردی؛
ابر جودت، گه ذر افشانی؛
کندش ذره، همه خورشیدی؛
کندش قطره، همه عمانی!
محو کرد آیت جودت ز جهان
قصه ی حاتمی و قاآنی
یافته معنی جود تو زیاد
معن بن زائده شیبانی
هست بزم تو بهشتی و، در آن؛
ساقیان را هنر غلمانی!
هست رزم تو، جحیمی و در آن؛
لشکری را صفت ثعبانی!
خاک بر فرق عدو افشانند
چون بلشکر سر دست افشانی
روز هیجا که زهر سوی کنند
سرکشان، میل جنیبت رانی
سهمگین تیغ تو و، خون عدو؛
این نهنگی کند، آن طوفانی!
کنی از پیکر فرسان سپاه
ای بسا جانوران مهمانی
فی المثل، خصم تو گر چو فرعون
سحر سازی کند، افسون خوانی
نیزه بر کف چو بمیدان آیی
تو کلیمی کنی، آن ثعبانی!
گرمی کشمکش روز وغا
چون دهد تیغ تو را عریانی؛
کند ار خصم بود رستم زال
کفن اندر تن او خفتانی!
آسمانی ز غبار افروزد
چون شود تیز تکت میدانی
مرحبا، مرکب برق آیینت؛
که بود گرم سبکجولانی
از افق، تا به افق گرتازیش؛
وز ره رفته عنان گردانی؛
سمش آن گرد، که اول انگیخت
گل شود از عرق پیشانی!
حکم حکم تو، که حاکم کردت؛
حکمت بالغه ی ربانی!
امر، امر تو؛ کامیرت کرده است؛
قدرت کامله ی سبحانی!
نیست یارای مدیح تو مرا
ای تو روحانی و من جسمانی!
منکر نظم من و، دولت تو؛
این مجوسی بود، آن نصرانی
صاحبا، آنکه ز اهل سخنش
نام شد هاتف اصفاهانی
سید احمد، که همه عمر مرا،
بود از همنفسان جانی
در صفاهان، که فراموشش بود؛
بلبل ناطقه، بال افشانی
نظم، از نثر نمیکردم فرق؛
سخنم را لقب هذیانی
زانوری، فارس میدان سخن
حاکم محکمه ی یونانی
این قصیده، که ز روز اول
کس نیاورده مر او را ثانی
خواند و بر گفتن من فرمان داد
حاش لله، ز نافرمانی!
ساختم نامه، گرفتم خامه؛
در دو روز از مدد یزدانی
بستم این دسته سمن کش بینی
گفتم این تازه سخن کش خوانی
شکر ایزد، که نیم از گفتار
عاجز از انوری و خاقانی
ندهی نسبت لافم، این من
وین ابیوردی و این شروانی
آذر، از ره مرو، ار دانایی
که بود بیرهی از نادانی
انوری را چه زیان از سخنت؟!
عربی را چه غم از عبرانی؟!
باد تا هست لآلی بحری
باد تا هست جواهر کانی
هر که ساقیت، نخواهد مخمور
هر که باقیت، نخواهد فانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای محبوبی میپردازد که شاعر به کسی خاص نسبت میدهد. شاعر از ویژگیهای ظاهری و باطنی محبوب سخن میگوید و عشق و علاقه عمیق خود را نسبت به او ابراز میکند. او به غم و دردهایی که از دوری محبوبش میکشد اشاره میکند و از چگونگی احساسات خود در هنگام دیدن یا یادآوری او صحبت میکند. در این مسیر، عاشقانههای عاطفی و تمثیلی لطیف وجود دارد که نشاندهنده تقدس و بزرگداشت محبوب است. شاعر همچنین نگرانی از از دست دادن محبوب و عواقب آن را بیان کرده و عمیقترین رازها و احساسات خود را در قالب تصاویری شاعرانه و موزون ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: تو تنها کسی هستی که در شکوه و زیبایی مانند ماه در آسمان کنعان نیستی؛ بلکه تو خود ماهی هستی که هیچ کس نمیتواند به تو برسد!
هوش مصنوعی: ای کسی که خداوند به تو و زیبا روها مقام و مرتبه ی یوسف و برادرانش را عطا کرده است.
هوش مصنوعی: غم تو باعث ایجاد عشق بیپایان است و ویرانی تو سبب ساز آبادانی میباشد.
هوش مصنوعی: ای غبارِ پای تو، مانند سرمهای است برای چشمهای غزال؛ ای غزال، تو حرمت و ارزش بالایی داری که برای قربانی شدن مناسب هستی.
هوش مصنوعی: ای کسی که زیبایی چهره و موهایت، روز را روشن و شب را تاریک کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که به زیباییهای تو خیره شده و تحت تاثیر آن قرار گرفته، به شدت مجذوب شکل و شمایل تو شده و در حالتی از حیرت و شگفتی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی نور خورشید به چهرهات تابید، آینه به خاطر شگفتی و حیرت به حالت ماتی درآمد.
هوش مصنوعی: تو و همسرت همتایی ندارید، مانند سروهای باغ و گلهای بوستان هستید.
هوش مصنوعی: لبهای تو مانند لعل، و دندانهایت مانند گوهر است؛ این زیباییات نشان از بدخشان دارد و آن نیز از عمان.
هوش مصنوعی: توصیف زیبایی تو به واقع امکانپذیر نیست، چرا که هر آنچه میتوان دربارهاش گفت، کمتر از حقیقت آن است.
هوش مصنوعی: جز صداقت و وفاداری، هیچ قصوری از من نیست؛ و جز بیوفایی، هیچ کمبودی از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: صبر من و رحم تو به اندازهای کم شده است که حتی اگر موضوع را آشکار یا پنهان کنیم، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: من از باختن نخواهم شکایت کرد، چون نمیتوانم؛ اگر تو هم به من ظلم کنی، نمیتوانی!
هوش مصنوعی: من آنقدر از غم و درد عشق تو رنج میبرم که اگر بخواهم برای تسکین دردهایم از تو درخواست کمک کنم، هیچ کمکی به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: با یک نگاه به تو، هم دل و هم ایمانم را از دست دادم! ای تو که مسیحی هستی و من اهل صنعان.
هوش مصنوعی: ای جان من، از من خجالت نکش؛ زیرا تو خود شایسته و ارزشمندتری.
هوش مصنوعی: من بنده تو هستم، چون تو آقایی و وقتی که لبخند میزنی، شکر و شیرینی را به یاد میآورم.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این شهر برای یک بنده بدون منت اینچنین ارزان بها نمیگذارد!
هوش مصنوعی: خریدن و به خدمت گرفتن مردم کار دشواری است; اما برای تو این کار آسان است و به این آسانی انجام میشود.
هوش مصنوعی: ای جوان، وقتی که به خاطر غم من پیر و افسرده شدی، آیا این کار را نمیکنی که مرا از در خانهات برانی؟
هوش مصنوعی: من از جوانان میخواهم که بگویند، اگر قامت من مانند چوبی است که برای بازی در نظر گرفته شده، چه کنم؟
هوش مصنوعی: بیا برایت دعایی بکنم تا در پیری به غم من فکر نکنی و دلتنگیها را فراموش کنی.
هوش مصنوعی: من پیر شدهام و هنوز مثل بچهها روحیه و رفتار بازیگوشی دارم؛ خوشحالم که این نوع خنده و شوخی را هنوز میتوانم داشته باشم!
هوش مصنوعی: گاهی از خوشحالی گلهای سرخ را میپاشم و گاهی از ناراحتی اشکهایم را به زمین میریزم.
هوش مصنوعی: من به خاطر شادی و خنده وارد این حال شدم، نه به خاطر نادانی؛ اما در نهایت، غم و گریهام از نداشتن درمانی برای دردهایم است.
هوش مصنوعی: راز من را همه میدانند؛ ای کاش میدانستم که تو هم آن را میدانی.
هوش مصنوعی: ای کاش در جشن و شادمانیای شرکت کنی که در آن هیچ کس جز من و تو نباشد و تو هم در کنار من بنشینی.
هوش مصنوعی: گاهی از تو مینوشم و گاه تو از من مینوشی.
هوش مصنوعی: گاهی به تو نوشیدنی میدهیم که بدون حال و شور است؛ و گاهی نیز بوی خوش گل ریحان را به تو هدیه میکنم.
هوش مصنوعی: گاهی من گلهای لاله را از باغت میچینم، و گاهی تو گلهای زیبا را بر سر من میپاشی.
هوش مصنوعی: گاهی من از تو سوالی میکنم و گاهی تو غزلی از من میخوانی.
هوش مصنوعی: من تو را مانند یک آقایی میدانم و تو هم مرا مانند یک بنده.
هوش مصنوعی: ما به طور روشن و بیپرده حقایق را بیان میکنیم و از گفتن سخنان پنهان خودداری میکنیم.
هوش مصنوعی: نه اینکه از روی عمد خطایی از من رخ داده باشد، دل من آزرده و جانم در رنج است.
هوش مصنوعی: بدون هیچ دلیلی، چشم از من برنمیداری و بیگناه، توجهت را به من معطوف میکنی.
هوش مصنوعی: ای زیباترین، دیگر طاقت و ظرفیت انسانی در این دنیا بیشتر از این نیست.
هوش مصنوعی: به من آسیب نزن، چون روزی خواهد رسید که من دیگر در کنارت نیستم و تو تنها خواهی ماند!
هوش مصنوعی: ای دوست، وقتی تو مرا رها کردی، من چه باید بکنم؟! آه از این سردرگمی!
هوش مصنوعی: من قادر نیستم که از دستورات تو پیروی کنم، زیرا قوا و توانایی من در برابر نافرمانی تو کفاف نمیدهد.
هوش مصنوعی: من به وصال تو میگرایم و تو به جدایی تمایل داری؛ آیا این وضعیت تا چه زمانی قرار است ادامه پیدا کند؟
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی از زیبایی کلام صحبت کنی؟ چقدر میخواهی از خصوصیات شیطانی بگویی؟
هوش مصنوعی: دلخواهی ندارم، جز این که از لطف ومرحمت خداوند بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: میخواهم بر روی زمین نشسته و در کنار فرشتگان و موجودات روحانی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: در کنار پیامبر، نکتهای هست یا در کنار قبر علی، چیزی آباد و زیبا دیده میشود.
هوش مصنوعی: از شب مردن تا روز دوباره زنده شدن، عطر خوش ریحان را میشنوم.
هوش مصنوعی: گاه فکر میکنم که تو فرزند آذر هستی، اما نه؛ نمیتوانی در حرم پرواز کنی!
هوش مصنوعی: گاهی به خودم میگویم که چرا نگران باشم، زیرا کسانی که هیچ برنامه و هدفی در زندگی ندارند، در واقع دلیلی برای نگرانی ندارند.
هوش مصنوعی: این راه عشق است، انتظار هیچ سودی نداشته باش؛ زیرا واقعی بودن عشق با تجارت و کسب و کار سازگار نیست!
هوش مصنوعی: گاهی اندیشه و تفکر به سراغ او میآید و گاهی شوق و Desire بر او غلبه میکند؛ اکنون تحت تأثیر وسوسههای نفسانی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در دل اندوه فراوان و سردرگمی به سر میبرم و در گوشهای از زندگیام از پیدا کردن مسیر درست ناتوان ماندهام.
هوش مصنوعی: فردی که دانش و علمش به مانند روز نو و تازه است، و کسی که بخشش و لطفش به اندازه ابرهاست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که میتواند با تیغ به مانند بهرام (شخصیتی از افسانههای ایرانی) به جنگ برود و بر دشمنان پیروز شود، همچنین به خاطر قدرت عقلش میتواند تصمیمات حکیمانهای بگیرد و مانند کیوان (نقشی در اسطورهها) عمل کند. در واقع، این شعر به توانایی و قدرت فرد در جنبههای مختلف زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: کسی که با همسایگی خود، به خوشی و آرامش میرسد، همان کسی است که میتواند به مقام و جایگاه بلندی دست یابد.
هوش مصنوعی: کسی که از او محبت و خوبی دیده نمیشود، دو خدمتکار دارد که برایش طلا و نقره میپاشند و از او ستایش میکنند.
هوش مصنوعی: کسی که با تیر بدبینی خود مشغول است، همچون ناهید که به زیبایی آواز میخواند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عدالت شناخته میشود، در مسیر تجارتی موفق خواهد بود، و کسی که به ظلم و بدی روی میآورد، در قید و بند مشکلات و سختیها گرفتار میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در زمینه عدالت و انصاف عمل کند، حکایت و سرنوشت مردم را به گونهای مینویسد که دیدگاههای نوین و متعالی در آن منعکس میشود و به نتیجهای مثبت میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که خشم و شخصیتش باعث تغییر و تحولی در جهان میشود، همانند یک مالک، در واقع شایسته مقام رضوان و بهشت است.
هوش مصنوعی: باغ سرسبز رحمت و نور خشم او، این شخصیت پر شور را دچار تردید میکند و آن را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: رستم با شمشیرش به عهد و پیمان وفادار است؛ و جم، که پادشاهی بزرگ و برجسته بود، به دلیل عظمت و شکوهش معروف است.
هوش مصنوعی: ای بندهای که در خانهات زندگی میکنی، تو خودت مثل یک پادشاهی؛ و ای فقیر که در پیشگاهت ایستادهای، تو به او قدرت و مقام میدهی.
هوش مصنوعی: روز و شب هیچ کدام از یکدیگر جدا نمیشوند، در جایی که عدل و انصاف برقرار است، توازن و تعادل برقرار میشود.
هوش مصنوعی: تمامی مزارع و زمینهای زراعی حالتی سرسبز و خرمی به خود میگیرند، به خاطر محبت و لطفی که تو آنجا داری و کشاورز با تلاشش در پرورش آنها زحمت میکشد.
هوش مصنوعی: اگرچه نظارهگر چشمهای حسود باشی، میتوانی با بزرگواری و سخاوت خود، مهمانی را به بهترین شکل برگزار کنی و بر تمام حوادث غلبه کنی.
هوش مصنوعی: شیر و آهو از یکدیگر فرار میکنند و گرگ هم میش را محافظت میکند، در جایی که چوپان به وظیفهاش میرسد.
هوش مصنوعی: نگاهی به دشمنان میاندازم که مانند نشانهای از قدرت تو، بر پیشانیام نقش بستهاند.
هوش مصنوعی: هیچ شیر یاستی درباره شیر بودن خودش صحبت نمیکند؛ هیچ قهرمانی هم به صفات قهرمانیاش نمیبالد.
هوش مصنوعی: دل و جگر به شدت تحت تأثیر یکدیگر قرار میگیرند؛ اگرچه به ظاهر بیتفاوتی نشان میدهند، اما در واقع با درد و خونریزی درونی مواجه هستند.
هوش مصنوعی: از دل و جگر کبابی درست کردهاند و گاو و بره را به مهمانی دعوت کردهاند.
هوش مصنوعی: هر گیاهی که تو آب بدهی، رشد میکند؛ و هر بنایی که تو پایهگذاری کنی، شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: او در برابر باد خزان سالم و در امان بود؛ او از ویرانی مصون ماند.
هوش مصنوعی: به هنگام تنها بودن، خاکی که بر مسیر تو است، گاهی اوقات تیره و دشوار میشود؛ و در زمانهایی نیز، نعمتهای تو مانند باران، گاه به گاه بر زمین میبارند و زندگی را سرشار از خوبی میکنند.
هوش مصنوعی: هر ذرهای که به آن نگاه کنی، میتواند مانند خورشید درخشان باشد و هر قطرهای از آن، میتواند به بزرگی یک کشور باشد.
هوش مصنوعی: محبت و بخشش تو آنقدر قوی است که داستانهای بزرگانی چون حاتم طایی و قاآنی را از یادها برده است.
هوش مصنوعی: معنی سخاوت و generosity تو به حدی است که فراتر از همیشه و عادی است.
هوش مصنوعی: پیشنهاد میشود که مهمانی تو همچون بهشت است و در این مهمانی، پیشخدمتها و ساقیان به مهارت خود در خدمترسانی مشغول هستند.
هوش مصنوعی: رزم تو همچون جهنم است و در آن، لشکری را به صفتی همچون مار توصیف کردهاند.
هوش مصنوعی: خاک بر سر دشمن میپاشند، مانند اینکه سربازان در جلوی صف رژه میروند.
هوش مصنوعی: روزی خواهد رسید که وقتی سرکشان و ظالمین در مقابل تو بایستند، تو باید با شجاعت و قدرت از خود دفاع کنی.
هوش مصنوعی: تیغ تو به شدت کشنده است و خون دشمن را میریزد؛ همچون نهنگی که باعث طوفان میشود.
هوش مصنوعی: تو به جنگاوران سپاه کمک میکنی، و این کار باعث میشود که عدهای از جانوران و موجودات زنده به مهمانی و جشن بیایند.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو مانند فرعون سحر و جادو کند، تو نیز باید با تواناییهای خود جواب او را بدهی و از جادوگری و افسونگری استفاده کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که با نیزه به میدان میآیی، مانند یک یهودی ماندگار و حواس جمع رفتار میکنی، همانند مار بزرگ و خطرناک.
هوش مصنوعی: وقتی که درگیریهای روز و شب به اوج خود میرسد، تیغ تو تو را به وضوح و عیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر دشمن به رستم زال هم خفته باشد، او کماکان در دلش قدرت و شجاعت را خواهد داشت.
هوش مصنوعی: وقتی آسمان پر از غبار شود و تند و تیز شود، دیگر جایی در میدان نمیماند.
هوش مصنوعی: سلام بر تو، ای مرکب پرنور و درخشان؛ که با شجاعت و سبکبارگی میتازی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از دوردستها به دوردستها بروی و با تلاش، مسیر را به دست بگیری؛
هوش مصنوعی: عطر و بوی خوشی که از عرق پیشانی او خارج میشود، همانند گلی است که در ابتدا شکوفا میشود.
هوش مصنوعی: حکومت و فرمانروایی تو به خاطر اراده و تصمیمی است که خداوند برای تو قرار داده است؛ که نشاندهندهٔ علم و حکمت بینظیر اوست.
هوش مصنوعی: فرمان تو، فرمانی است که به تمام مسائل تسلط دارد؛ قدرت کامل الهی در آن نهفته است!
هوش مصنوعی: قادر نیستم تو را ستایش کنم ای روحانی، چرا که من تنها جسم هستم.
هوش مصنوعی: کسی که نظم و ترتیب من و قدرت و اقتدار تو را منکر شود، او مانند یک مجوسی است، در حالی که آن دیگری مانند یک نصرانی است.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، کسی که به خاطر سخنانی که میگوید معروف و مشهور شده، صدای او از اصفهان شنیده میشود.
هوش مصنوعی: احمد، که در تمام عمرم، همواره از همراهان و دوستان نزدیک من بود.
هوش مصنوعی: در اصفهان، جایی که فراموش شده بود، بلبل سخنگو با آوازش پرواز میکند و زیبایی میآفریند.
هوش مصنوعی: من هیچ تفاوتی بین نظم و نثر قائل نمیشدم؛ سخنانم را به عنوان هذیان تلقی میکردند.
هوش مصنوعی: زانوری، فارس، قانون و داوری را به خوبی میشناسد و در زمینه سخنوری و قضاوت، رهبری میکند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که این اثر یا شعر به قدری بینظیر و منحصر به فرد است که هیچکس دیگری نتوانسته است چیزی شبیه به آن را خلق کند. از روز اولی که این اثر به وجود آمده، هیچ نمونه دومی از آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او به من دستور داد که بخوانم و صحبت کنم، ولی نخواستهام از او سرپیچی کنم!
هوش مصنوعی: نامهای نوشتم و قلم به دست گرفتم؛ در مدت دو روز به مدد الهی این کار را انجام دادم.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن زیبایی و لطافت گلها اشاره دارد. گویا شاعر با دیدن دستهای از گلهای سمن، به تازگی احساسات و افکار جدیدی در او رخ داده است. او از زیبایی این گلها لذت میبرد و به نوعی به تازگی و نوآوری در کلام و ادبیات اشاره میکند. این تصویر زیبا نشاندهندهٔ قدرت زیبایی طبیعی در ایجاد الهام و انگیزه در انسان است.
هوش مصنوعی: سپاسگزاری از خداوند که نیمی از سخنان انوری و خاقانی برای ما قابل درک نیست.
هوش مصنوعی: اگر به من نسبت لاف زدن ندهی، اینجا من هستم و این سرزمین ابیورد و شروان.
هوش مصنوعی: ای آذر، اگر دانا هستی، از راه نرو، زیرا که از نادانی دوری کن.
هوش مصنوعی: انوری چه ضرری از حرف تو میبیند؟! عربی چه نگرانی از زبان عبری دارد؟!
هوش مصنوعی: تا زمانی که باد وجود دارد، مرواریدهایی در دریا هم هستند و تا زمانی که جواهرات وجود دارند، نشانهای از ارزش و زیبایی در طبیعت نیز هست.
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را سیراب کند، دیگر نمیخواهد مست شود و هر کسی که تو را به ماندگاری و بقایت برساند، نمیخواهد از بین برود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من همان گویم کان لاشه خرک
گفت و می کند بسختی جانی
چه کنم ؟ بار کشم ، راه روم
که مرا نیست جزین درمانی
یا بمیرم من و یا خر بنده
[...]
دلم ای دوست تو داری دانی
جان ببر نیز که میبتوانی
به دلی صحبت تو نیست گران
چه حدیثست به جان ارزانی
گویمت بوسه مرا گویی جان
[...]
ای حریم حرمت یزدانی
وی نهاد لطفت جسمانی
از نکوئی دوم فردوسی
وز بلندی شرف کیوانی
خوشتر از کارگه ار تنگی
[...]
بی تو دردی است ز هر درمانی
اینت بی دردی و بی درمانی
زلف پر فتنه فشانی هر دم
فتنه زلف چرا ننشانی
ماه روئی و چو چرخ دم ساز
[...]
ای صفات کرمت روحانی
وی تو در ملک نظام ثانی
هر کجا حضرت تو، آسایش
هر کجا دولت تو، آسانی
همه زرهای جهان را نقشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.