گنجور

 
۱
۲
۳
۹
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

با آنکه خوش آید از تو، ای یار، جفا

لیکن هرگز جفا نباشد چو وفا

با این همه راضیم به دشنام از تو

از دوست چه دشنام؟ چه نفرین؟ چه دعا؟

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

عیشی نبود چو عیش لولی و گدا

افکنده کله از سر و نعلین ز پا

پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدا

بگذاشته از بهر یکی هر دو سرا

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

ای دوست، به دوستی قرینیم تو را

هر جا که قدم نهی زمینیم تو را

در مذهب عاشقی روا نیست که ما:

عالم به تو بینیم و نبینیم تو را

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

ای دوست، فتاد با تو حالی دل را

مگذار ز لطف خویش خالی دل را

زیبد به جمال خود بیارایی دل

زیرا که تو بس لایق حالی دل را

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

سودای تو کرد لاابالی دل را

عشق تو فزود غصه حالی دل را

هر چند ز چشم زخم دوری، ای بینایی

نزدیک منی چو در خیال دل را

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

تا با توام، از تو جان دهم آدم را

وز نور تو روشنی دهم عالم را

چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود

کز سینه به کام خود برآرم دم را

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا

در هر نفسی درد دلی نیست مرا

مشکل‌تر ازین چیست؟ که ایام شباب

ضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

دل بر تو نهم، زنم بداندیشان را

وز تو نبرم ستیزهٔ ایشان را

گر عمر مرا در سر کار تو شود

عهد تو به میراث دهم خویشان را

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

از بادهٔ عشق شد مگر گوهر ما؟

آمد به فغان ز دست ما ساغر ما

از بسکه همی خوریم می را بر می

ما درسر می شدیم و می در سر ما

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

ای روی تو آرزوی دیرینهٔ ما

جز مهر تو نیست در دل و سینهٔ ما

از صیقل آدمی زداییم درون

تا عکس رخت فتد در آیینهٔ ما

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

گل صبح دم از باد برآشفت و بریخت

با باد صبا حکایتی گفت و بریخت

بد عهدی عمر بین، که گل ده روزه

سر بر زد و غنچه گشت و بشکفت و بریخت

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

عشق تو ز دست ساقیان باده بریخت

وز دیده بسی خون دل ساده بریخت

بس زاهد خرقه پوش سجاده نشین

کز عشق تو می بر سر سجاده بریخت

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست

آورده ز لطف خویش از نیست به هست

بر درگه عدل تو چه درویش و چه شاه؟

در سایهٔ عفو تو چه هشیار و چه مست؟

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

پیری ز خرابات برون آمد مست

دل رفته ز دست و جام می بر کف دست

گفتا: می نوش، کاندرین عالم پست

جز مست کسی ز خویشتن باز نرست

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

گفتم: دل من، گفت که: خون کردهٔ ماست

گفتم: جگرم، گفت که: آزردهٔ ماست

گفتم که: بریز خون من، گفت برو

کازاد کسی بود که پروردهٔ ماست

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

ماییم که بی‌مایی ما مایهٔ ماست

خود طفل خودیم و عشق ما دایهٔ ماست

فی‌الجمله عروس غیب همسایهٔ ماست

وین طرفه که همسایهٔ ما سایهٔ ماست

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

آن دوستی قدیم ما چون گشته است؟

مانده است به جای؟ یا دگرگون گشته است؟

از تو خبرم نیست که با ما چونی

باری، دل من ز عشق تو خون گشته است

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

در دام غمت دلم زبون افتاده است

دریاب، که خسته بی‌سکون افتاده است

شاید که بپرسی و دلم شاد کنی

چون می‌دانی که بی تو چون افتاده است؟

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

هرگز بت من روی به کس ننموده است

این گفت و مگوی مردمان بیهوده است

آن کس که تو را به راستی بستوده است

او نیز حکایت از کسی بشنوده است

۲ بیت
عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

معشوقه و عشق عاشقان یک نفس است

رو هم نفسی جو، که جهان یک نفس است

با هم نفسی گر نفسی بنشینی

مجموع حیات عمر آن یک نفس است

۲ بیت
عراقی
 
 
۱
۲
۳
۹
 
تعداد کل نتایج: ۱۷۵