گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸

 

برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است

چون بط می بال پروازم ز موج باده است

نقش پایم ناتوانیهای من پوشیده نیست

بیشتر از سایه اجزایم به خاک افتاده است

عجز هم در عالم مشرب دلیل عالمی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹

 

بسکه حرف مدعا نازک رقم افتاده است

نامه‌ام چون حیرت آیینه یکسر ساده است

طینت عاشق نگردد از ضعیفی پایمال

گر فتد بر خاک حرفی بر زبان افتاده است

نشئه‌ای دارد دماغ بیقراریهای من

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰

 

در بهارگریه عیش بیدلان آماده است

اشک تاگل می‌کند هم شیشه و هم باده است

طینت عاشق همین وحشت غبار ناله نیست

چون شرارکاغذ اینجا داغ هم آزاده است

هیچکس واقف نشد از ختم‌کار رفتگان

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode