مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۵
گردنده چو روز نوبهاری با من
از خشم دل آکنده چو ناری بر من
چون کلک سر خویش دو داری با من
ای نرم چو گل تیز چو خاری با من
سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۵
گه بردوزی به دامنم بر دامن
گه نگذاری که گردمت پیرامن
گه دوست همی شماریم گه دشمن
تا من کیم از تو ای دریغا تو به من
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۲
هستم ز تو دلشکستهای عهد شکن
وز دوستی تو با جهانی دشمن
گیرم نبود دست من و دامن تو
بتوان کردن دست من و دامن من
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵۳
میسوز تو خرمن شکیبایی من
تا مینهم از غم تو خرمن خرمن
دامن به حدیث درد من باز مزن
من دانم و اشک لعل دامن دامن
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۴۳
دوش از غم هجرت ای بت عهدشکن
چون دوست همی گریست بر من دشمن
از بس که من از عشق تو مینالیدم
تا روز همی سوخت دل شمع به من
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹۱
طبع تو چو سنگست و دلت چون آهن
وز آهن و سنگ جسته آتش سوی من
سنگت چو در آتش است ای ماه ختن
خرمن باشم که دل نهم بر خرمن
ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۳
باد سحری دوش من و یک دو سه تن
بودیم در آرزوی آنسرو چمن
گفتیم که آرد بر ما خاک درش
باد سحر از میانه برخواست که من
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۹۸
روزی که نه باغ بود و نی گل نه سمن
یک لحظه نبود بی می آن سرو چمن
او بود و من و طرف لب جوی ولیک
بر طرف لب جوی نه او بود و نه من
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۷
چون دل بتو دادم ای بت عهد شکن
بگشود فراق تو کمین بر دل من
هر جا که روم خون دل گرم روم
آید بسر راه و بگیرد دامن
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۷۰
با روی چو ماه و قد چون سرو چمن
با زلف معنبر و رخ همچو سمن
در باغ شد و به حسن خود می نازید
می گفت که سرو و گل کدامند چو من
اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف دوم که زر سفید است و بیش بر است » برگ نهم چهار زر سفید
ای حسن رخ تو نو بهار دل من
امروز که زر فشان بود شاخ سمن
رندان تو شاهانه نشینند بعیش
چون لاله بچار تنگه در چار چمن
فضولی » دیوان اشعار فارسی » رباعیات » شمارهٔ ۹۳
خوش آن که دمی با تو کنم سیر چمن
من پر کنم از اشک و تو از گل دامن
ما را نبود رقیب در پیرامن
من باشم و تو باشی و تو باشی و من
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
ای تازه گل به ناز پرورده من
وی آفت جان بر لب آورده ی من
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت اول
ای تازه گل به ناز پرورده من
وی آفت جان بر لب آورده ی من
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۷
ای زلف سیه کرده بلای دل من
وی خون جگر داده غذای دل من
خود خون فسرده دلم پاک بریز
کس نطلبد از تو خونبهای دلم من
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۰
ای اشک بود بر رخت ای رشک ختن
یا قطره شبنمی یست بر برگ سمن
با چشمان سیاه کار تو به سحر
در روز ستاره می نمایند به من
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۲۴
از خلق جهان، کنارهای ساز وطن
هنگام طلب مباش چون اهل ز من
درویشان را کمال در تجریدست
کی دانه کند نشو و نما در خرمن؟