مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۰
ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
زیرا به ادب یابی آن چیز که میگویی
حاشا که چنان سودا یابند بدین صفرا
هیهات چنان رویی یابند به بیرویی
در عین نظر بنشین چون مردمک دیده
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶
برخیز که بنشیند فریاد ز هر سویی
زان پیش که برخیزد صد فتنه ز هر کویی
در باغ بتم باید کز پرده برون آید
ورنی به چه کار آید گل بیرخ گلرویی
آن مویمیان کز مو بر موی کمر بندد
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳
روزی که برد بادم چون خاک به هر سوئی
هر ذرهٔ خاکم را باشد ز وفا بوئی
دیدن به تو نتوانم زیرا که نمیافتد
این چشم سیه رویم در خورد چنان روئی
تا باد به کوی تو آرد من خاکی را
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵
مِی خواه و گُلاَفشان کن، از دَهر چه میجویی؟
این گفت سَحرگَه گُل، بلبل! تو چه میگویی؟
مَسْنَد به گُلستان بَر، تا شاهد و ساقی را
لَب گیری و رُخ بوسی، مِی نوشی و گُل بویی
شمشاد، خُرامان کُن وآهنگِ گُلِسْتان کُن
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲۰
بازآی به میخانه ظلمات چه میجویی
این گفت مرا هاتف ای خضر چه میگویی
با مغبچهای بنشین کز لعل و خم زلفش
هم آب بقا نوشی هم مشک ختا بویی
بگزین تو بهشتی را کز اوست خجل جنت
[...]