گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح بهرامشاه

 

او کیست مرا یارب او کیست مرا یارب

رویش خوش و مویش خوش باز از همه خوشتر لب

داده لب و خال او را بی‌خدمت کفر و دین

کرده رخ و زلف او را بی‌منت روز و شب

منزلگه خورشیدست بی‌نور رخش تیره

[...]

سنایی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸ - در تهنیت عید رمضان

 

آن دخترکان چون مهر مهری مه تو غبغب

غبغب بفرازش مه مه راست زمو عقرب

عقرب ختنی نافه نافه ظلمانی شب

شب را زخویش پروین پروین همه گرد لب

جیحون یزدی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - حشرات الارض بهارستان

 

کای دافع هر مکروه کن چاره این میکرب

کو دیده نخواهد شد بی آلت میکرسکوب

ادیب الممالک