گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳

 

تکلیف شراب است نمک ریزی داغم

برگردن پیمانه ی می، خون ایاغم

پیغام جنون می شنوم از لب ساغر

بوی عرق فتنه دهد، می به دماغم

همصحبتی من به کسی سود ندارد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۶

 

مگذار ز دستم که گل باغ وفایم

بر دست تو شایسته تر از رنگ حنایم

از بس به ره عشق درو خار خلیده ست

همچون دم ماهی شده هر پنجه ی پایم

از فیض سبکروحی خود اوج گرفتم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸

 

افروخت رخ از باده و بگداخته بودم

خود را ز تماشای رخش باخته بودم

بر دست من این شیشه که از چرخ سپردند

از حمله ی عشقت ز کف انداخته بودم

ناخن به جگر چند زنم، آه که عشقت

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۶

 

ما راه فغان بر دل ناشاد گرفتیم

چون سرمه، سر راه به فریاد گرفتیم

ما جوهر خود از نظر خلق نهفتن

تعلیم ز آیینه ی فولاد گرفتیم

ز آشفتگی طره ی مقصود خبر داد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۷

 

هردم غمی آید ز حریفان لئیمم

گویی به دبستان جهان، طفل یتیمم

آن گلبن فیضم که ز شادابی فطرت

در جوش بود مغز جهانی ز شمیمم

در فکر همه فیض، چو گفتار رسولم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۳

 

ما چشم به لطف جم و کاوس نداریم

بر دامن لب، گرد زمین بوس نداریم

در پیش رود رایت مردانگی ما

چتر از عقب خویش چو طاووس نداریم

رسوایی عالم همه از عشق کشیدیم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۵

 

تقدیر خدا را چه علاج است، گداییم

در رزق سگ و گربه شریکیم، هماییم

فریاد که از ساده دلی صاحب خرمن

برقیم [و] گمان برده که ما کاهرباییم

با ما نشود سینه ی این کینه دلان صاف

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۹

 

من راز جهانم، بود افسانه به از من

معموره ام و گوشه ی ویرانه به از من

هرگز نتوانم که سر از خاک برآرم

آن مور ضعیفم که بود دانه به از من

در خانه ز اسباب جهان هیچ ندارم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۹

 

من کیستم، آشفته تر از طره ی آهی

چون داغ، جگرسوخته ی خانه سیاهی

تا چند سراسیمه به بوی گل وصلت

چون آب دوم در رگ هر شاخ گیاهی

هر مو ز خم کاکلش آشوب دل ماست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۶

 

در دعوی عشق تو نه آهی، نه فغانی

چون تیغ درین معرکه ماییم و زبانی

می آید و دارد ز پی جان اسیران

چین در خم ابرو، چو خدنگی به کمانی

خاموش ازان گشته ام از شکوه که دارم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد

 

زان دشمن نزدیک که دورش نتوان کرد

ناچار گزیری نبود همنفسی را

پیداست بر ارباب فراست که ندارد

افشاندن دم فایده، اسب مگسی را

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - هجو خواجه حسن

 

با هرکه نشنید نفسی، خواجه حسن را

از گاو و ز گوساله ی خود، گفت و شنید است

از بس که سیاهی زند از ماست به مردم

باور نکنم گوید اگر ماست سفید است

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - در نرسیدن صله

 

ای آن که به مدح تو ز من آنچه سزا بود

راضی نشدم تا همه را ذکر نکردم

تا چند کنی فکر، پی جایزه دادن

در گفتن شعر این همه من فکر نکردم!

سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode