سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴
در رهروی عشق چه میری چه اسیری
در مذهب عاشق چه جوانی و چه پیری
آنجا که گذر کرد بناگه سپه عشق
رخها همه زردست و جگرها همه قیری
آزاد کن از تیرگی خویش و غم عشق
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲۷
عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری
سلطان بچهای آخر تا چند اسیری
سلطان بچه را میر و وزیری همه عار است
زنهار به جز عشق دگر چیز نگیری
آن میر اجل نیست اسیر اجل است او
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴۳
بر ما به گناهی که نکردیم نگیری
ور نیز بکردیم شفاعت بپذیری
این قاعدۀ اهل کرم نیست که احباب
از پای درآیند و توشان دست نگیری
در دست رقیبم که بمیراد به خواری
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۴
با مسکنت و عجز و ضعیفی وفقیری
دارم هوس لطف تو وای ار نپذیری
با من نظری کن ز سر لطف و بزرگی
هر چند که در چشم نیایم ز حقیری
کامی ز لب لعل تو شاید که برآید
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۹
درویش فقیریم و نخواهیم امیری
والله که به شاهی نفروشیم فقیری
گر مختصری در نظرت خورد نماید
آن شخص بزرگیست مبینش به حقیری
پیریم ولی عاشق آن یار جوانیم
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸
گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری
بهتر بود از مسند شاهی و امیری
ای دوست، بآخر چو همی باید رفتن
این فقر به از مملکت میر و وزیری
شاهی بکجا میرسد؟ ای راحت جانها
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۴
ای دل اگر از خویشتن امروز بمیری
جاوید شوی زنده چو از من بپذیری
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۴
دارم هوس امروز بلونی خمیری
جای است اگر در هوسش زار بمیری
گر صحن برنجی فتد امروز، به دستت
زنهار بنوشی همه را بر سر سیری
باید که بود معده پر امروز، به هر حال
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۱
ای کون و مکانت بسرپنجه اسیری
ای کاتب دیوان قضا از تو دبیری
روح القدس از فیض تو آراسته شهپر
جبریل کدامست زکوی تو سفیری
گر چنگی حکمت نزند چنگ به پرده
[...]
صامت بروجردی » افتتاح ریاض الشهاده (دیوان صامت) » شمارهٔ ۳ - ترکیب بند قصد در توحید باری عزاسمه
ای آنکه به ملک لمنالملک امیری
بیمشورت شاهی و تدبیر وزیری
بیمنشی و مستوفی و بیکلک دبیری
بی یاوری و یاری و مشار و مشیری
بی عون و پناهی و معینی و ظهیری
[...]