گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷

 

چون شحنه مرا پنجه ی تقدیر گرفته ست

کو آنکه بپرسد به چه تقصیر گرفته ست

هرجا که به جوش آمده دیوانه ای، از رشک

اعضای مرا رعشه چو زنجیر گرفته ست

ای مرغ چمن، از اثر باد خزان است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

از مصلحت الفت به من پیر گرفته ست

این تجربه را از شکر و شیر گرفته ست

دل در طلبت بر ره دریوزه قدم زد

اول ز سر کوچه ی زنجیر گرفته ست

از دام و قفس باک ندارم، بگذارید

[...]

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode