گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

تا حشر در این تعزیه بسیار بود کم

سرگشته و حیران

صفایی جندقی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۹

 

هنگام بهار است و چمن پرگل و سوسن

آفاق چو بتخانه چین گشت مزین

از پرده در آرخ بفروز ای مه ارمن

تا دیده گیتی به نو گردد همه روشن

صفی علیشاه
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مستزادها » شمارهٔ ۱

 

تا لشکر حسن تو به تاراج ز هر سو

آورد شبیخون

طغرل احراری
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴ - عز من قنع

 

گفتند فروتن شو تا زر به کف آری

زرگرد شود چون که شود مرد فروتن

گفتم که فروتن نشود مرد جوانمرد

ننهد ز پی مال به بدنامی گردن

زان مال عزیز است کزان عزت زاید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » ای مردم ایران‌!

 

امیدکه جنبش کند این خون کیانی

در ملت آرین

گیرند ز سر مرد صفت تازه جوانی

چون مردم ژرمن

ملک‌الشعرا بهار
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

ویرانه یکی قصر شد، از دور نمایان شود

در قافله یاران:

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

با «آشتیانی » ز چه این مرد کم از زن

شد دست به گردن

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » هزلیات » شمارهٔ ۱۱ - مستزاد مجلس چهارم

 

شهزاده فیروز همان قحبه خائن

با آن پز چون جن

میرزاده عشقی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode