قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۱
گاهی نخود سبزی هر دیگ شوی
گه در ته جوی این و آن ریگ شوی
بر معرفتت بگو چه خواهد افزود
گیرم که تو نیز خواجه ... شوی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۲
گر سوخته آتش بی دود شوی
هرچند زیانی، همه سر سود شوی
کنجی بنشین و نیستی جوی و مترس
بود تو کدام است که نابود شوی؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۳
تا کی مشغول عالم خاک شوی
وز بود و نبود شاد و غمناک شوی
زین هستی موهوم اگر پاک شوی
از خیل مجردات افلاک شوی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۴
گیرم ز مقربان درگاه شوی
وز معتکفان درگه شاه شوی
تا پرده هستی ندری، ممکن نیست
کز راز درون پرده آگاه شوی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۵
با حرص و هوا، کی بود روزبهی؟
محفوظ نگردی، از هوا تا نرهی
از نفس بد ایمنی به ترک هوس است
خود را نزند موش به انبان تهی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۶
هرچند که دارد آسمان مهر و مهی
از جای درآردش ز چشمت نگهی
در بحر، ز هر قطره تنک ظرف ترست
با آن که حباب را چو دریاست تهی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۷
از کس نبود هراس در تنهایی
امن است دلم ز پاس در تنهایی
از خلق کنارهگیرم اما چه کنم
چون جمع شود حواس در تنهایی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۸
ای قد تو سرو چمن دلجویی
روی تو گل گلشن نیکورویی
سودایی زلف خویش کردی چو مرا
عذرم بپذیر در پریشانگویی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۴۹
با رستم گُرد اگر هماورد تویی
یا در صف کینهآوران فرد تویی
مردی نبود برآمدن با چو خودی
با نفس خود ار برآمدی، مرد تویی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۵۰
در خانقه کون و مکان پیر تویی
این صومعه را باعث تعمیر تویی
باشد ز تو ارشاد جوانبختان را
چون صبح دوم، پیر جهانگیر تویی
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۵۱
ای پیرو کاملان عرفان که تویی
از ایشانی و نه چو ایشان که تویی
چون باد، ازین بحر، سبک نگذشتی
چون موج، سبکروح گرانجان که تویی