گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

گر یک نفس از نیستی آگاه شوی

بر هستی خود [به] نیستی شاه شوی

تو حاضر غایبی از آن بی خبری

گر غایب حاضر شوی آگاه شوی

عراقی

تو واقف اسرار من آنگاه شوی

کز دیده و دل بندهٔ آن ماه شوی

روزیت اگر به روز من بنشاند

از حالت شب‌های من آگاه شوی

ابن حسام خوسفی

گر چه به تصور از خود آگاه شوی

در هود به غلط مشو که گمراه شوی

در چاه غرور اگر بمانی دل را

هاروت صفت مقیّد چاه شوی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه