جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳۷
هر لحظه خورد هزار سوگند دروغ
زان گونه که در بادیه اعرابی دوغ
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۰
ای رای تو در علاج بیمار علیل
برآمدن مرگ قدوم تو دلیل
در کشور مات منت جان ستدن
برداشته ای ز گردن عزرائیل
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۰
ای صنعت طب شکسته بازار از تو
هرچند بود به رنج بیمار از تو
المنة لله که عجب خوشنودند
غسال و کفن فروش و حفار از تو
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۳
آن سفله که مدح را ز ذم نشناسد
فتح از کسر و کسر ز ضم نشناسد
زو در عجبم که چون دم از شعر زند
کو شعر و شعیر را ز هم نشناسد
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۶
آراسته بیرون سرایی دیدم
در مدح خداوند سرا پیچیدم
آلود شعار شعر پاکیزه من
از لوث حدث چو مدحش اندیشیدم
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۵ - عنصری
بگرفت سر زلف تو رنگ از دل تو
بزدود وفا و مهر زنگ از دل تو
تا کم نشود کبر پلنگ از دل تو
موم از دل من برند و سنگ از دل تو
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۵ - رشید وطواط
بر یاد تو بی تو این جهان گذران
بگذاشتم ای ماه تو از بی خبران
دست از همه شستم و نشستم به کران
چون بی تو گذشت بگذرد بی دگران
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۷ - سوزنی
ای شادی عید چون به کام دل اع
دایم شده محبوس درین غمکده مع
ذورم بر اهل دل گر آزادی مح
بوسیست به رسم عیدیم از تو طمع
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
ای ورد ملایکه دعای سر تو
سر نیست زمانه را به جای سر تو
با دشمن تو نیام شمشیر تو گفت
سر دل من باد قضای سر تو
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۰ - ظهیر فاریابی
شاها ز تو کار ملک و دین با نسق است
وز عدل تو جان ظلم و فتنه رمق است
در عهد تو رافضی و سنی با هم
کردند موافقت که بوبکر حق است!
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۶ - حافظ شیرازی، نزاری و شیخ کمال خجندی
کس بر سر هیچ رخنه نگرفت مرا
معلوم همی شود که دزد حسنم
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی
گر در دیرم به گفتوگویت باشم
ور در حرمم به جستوجویت باشم
در وقت حضور رو به رویت باشم
در غیبت روی دل به سویت باشم
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی
این نامه نه نامه دافع درد من است
آرام درون رنج پرورد من است
تسکین دل گرم و دم سرد من است
یعنی خبر از ماه جهانگرد من است
جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی
انصاف بده ای فلک مینافام
تا زین دو کدام خوبتر کرد خرام
خورشید جهانتاب تو از جانب صبح
یا ماه جهانگرد من از جانب شام
جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۱۸
زآن روز که از سروی خود ماندم فرد
شد معرکه دلاوری بر من سرد
دیرین مثلی هست که در روز نبرد
ضربت بود از حربه و دعوی از مرد
جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب
جامی هرجا که نامه ای انشاء آراست
از گفته کس به عاریت هیچ نخواست
آن را که ز صنع خود دکان پرکالاست
دلالی کالای کسانش نه سزاست