خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۱
ای کرده خور از خجلت رخسار تو خوی
این ناز و کرشمه با حریفان تا کی
چشم خوش میگون تو مستی در خواب
لعل لب نوشین تو جامی پی می
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۲
آن موی میان که تا میان دارد موی
از مردم چشم من نهان دارد روی
گفتم سر زلف تو پراکنده چراست
گفتا که سخنهای پراکنده مگوی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۳
در خانه دلم تنگ شد از تنهائی
رفتم بچمن چو بلبل شیدائی
چون دید مرا سرو، سری جنبانید
یعنی؛ به چه دلخوشی ببستان آئی؟!
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۴
وقتی گرت افتد اتفاق سفری
زنهار نگیری خر هر خیره سری
..............................
..............................
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵
ای شب مگر آن زلف سمن فرسائی
زینسان که شدی بر رخ او سودائی
وی چشمه ی خورشید مگر عین زری
زان روی که از سنگ برون می آئی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۶
آن لعبت نی زن من اگر با ویمی
زینگونه جگر خسته ولیکن کیمی
لب بر لب نی نهاد و من می مردم
در حسرت آنک کاشکی من نیمی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷
تا چند چو خور بر سر عالم لرزی
گر بگذری از جهان جهانی ارزی
خسرو توئی ار شکّر شیرین بوسی
کسری توئی ار مهر نگارین ورزی
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸
دیشب صنمی سرو قد شیرازی
زلفش همه در بند کمند اندازی
با طرّه شبی دراز بازی می کرد
خورشید ندیدم که کند شب بازی