شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
زالکی کرد سر برون زنهفت
کشته خود چو خشک دید بگفت
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۱۷
آنجا که قضا غم از در وصل تو رفت
در ذات تو آسودگی دهر نهفت
چون رنج زمانه شد به بیماری جفت
صحت ز چه در بستر بیماری خفت
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹
نتوان گهر راز به هر مثقب سفت
دوزند زبان و گوش ازین گفت و شنفت
اظهار مکن آنچه نمیشاید کرد
زنهار مگو آن چه نمیباید گفت
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰
روزی صوفی در تصوف میسفت
پرسید یکی ازو در آن گفت و شنفت
اینها که تو میگویی اگر گفته خدای
چون پیغمبر به امّنان فاش نگفت؟
قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۱
تا کی گویی فلانی این گوهر سفت
یا بهمانی کرد چنین گفت و شنفت
گر زان که طریق بندگی میورزی
رو پیشه کن آنچه خواجه عالم گفت
فیض کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷
تا چند ز آب و نان سخن خواهی گفت
خواهی خوردن بروز و شب خواهی خفت
امروز تو را ز تو اگر حق نخرید
در روز جزا نخواهی ارزید بمفت
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
از بهر خلافت پیمبر بی گفت
طاق است آنکس که بود زهرا را جفت
کس را ندهد خدای این دولت، مفت
برجای نبی کسی نشیند کاو خفت
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
منصور تنش بدار گردید چو جفت
با مثقب آب دیده این گوهر سفت
زین بیش بود سزاش در مذهب عشق
هرکس گوید آنچه نمیباید گفت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه
آن را که غمی بود که نتواند گفت
غم از دل خود به گفت، نتواند رُفت
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۳ - نعمت اللّه کهسانی قُدِّسَ سِرُّهُ العَزیْزُ
بی رنج فنا گنج بقا نتوان یافت
در حلقهٔ ما به سرسری نتوان رفت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه
آن را که غمی بود که نتواند گفت
غم از دل خود به گفت، نتواند رُفت
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه
این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت