محمد بن منور » اسرار التوحید » مدخل کتاب » بخش ۲
گر تنگ شکر خریدمینتوانم
باری مگس از تنگ شکر میرانم
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۲
این عشق بلی عطای درویشانست
خود را کشتن ولایت ایشانست
دینار و درم نه زینت مردانست
جان کرده نثار کار آن مردانست
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۴
بی تو جانا قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر برتن من ز فان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۳
تا شیر بدم شکار من بود پلنگ
پیروز بدم بهر چه کردم آهنگ
تا عشق ترا ببر درآوردم تنگ
از بیشه برون کرد مرا رو به لنگ
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب اول - در ابتداء حالت شیخ » بخش ۱۹
ای بیخبر از سوخته و سوختنی
عشق آمدنی بود نه آموختنی
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۳
در دیده بجای خواب آبست مرا
زیرا که بدیدنت شتابست مرا
گویند بخسب تا بخوابش بینی
ای بیخردان چه جای خوابست مرا
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۸
در میدانآ با سپر و ترکش باش
سر هیچ بخود مکش بما سر کش باش
گوخواه زمانه آب و خواه آتش باش
تو شاد بزی و در میانه خوش باش
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۸
گفتی کی منم ماه نشابور سرا
ای ماه نشابور نشابور ترا
آن تو ترا و آن مانیز ترا
با ما بنگویی کی خصومت ز چرا
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۹
من دانگی و نیم داشتم حبۀ کم
دو کوزه نبید خریدهام پارۀ کم
بر بربط مانه زیر ماندست و نه بم
تا کی گویی قلندری و غم و غم
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۱۱
از بهر بتی گبر شوی عارنبو
تا گبر نشی ترا بتی یارنبو
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۱۱
از بهر بتی گبر شوی عار نبو؟
تا گبر نشی ترا بتی یار نبو؟
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۲۶
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست
در عشق تو بیجسم همی باید زیست
از من اثری نماند این عشق تو چیست
چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۳۶
آری جانا دوش ببامت بودم
گفتی دزدست دز نَبُد من بودم
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۴۱
هر جا که روی دو گاوکارند و خری
خواهی تو برو بمرو خواهی بهری
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۵۶
مه روی بتا دوش ببامت بودم
گفتی دزد است دزد نبد من بودم
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۶۹
من گبر بدم کنون مسلمان گشتم
بد عهد بدم کنون بفرمان گشتم
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۷۱
آواز درآمد بنگر یارمنست
من خود دانم کرا غم کار منست
سیصد گل سرخ بررخ یار منست
خیزم بچنم که گل چدن کار منست
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۷۲
آنجا کی مرا باتو همی هست دیدار
آنجا روم و روی کنم در دیوار
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۸۰
چندین چه زنی نظاره گرد میدان
اینجا دم اژدهاست و زخم پیلان
تا هر که درآید بنهد او دل و جان
فارغ چه کند گرد سرای سلطان
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل اول - حکایات کرامات شیخ » حکایت شمارهٔ ۸۸
آنرا کی کلاه سر بباید زد و برد
زانست که او بزرگ را دارد خرد