×
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴
چون عشق تو داعی عدم شد
نتوان به وجود متهم شد
جایی که وجود عین شرک است
آنجا نتوان مگر عدم شد
جانا می عشق تو دلی خورد
[...]
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۱۹ - غزل
دردا که دلم اسیر غم شد
اندوه فزود و صبر کم شد
پشتم چو کمان ابروی تو
از بار غم فراق خم شد
مسکین دل مستمند زارم
[...]
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۴۹ - پیغام آوردن صبا از معشوق
شادیش فزود و غصه کم شد
خاک ره باد صبحدم شد
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵۴ - بیمار شدن لیلی از خبر وفات مجنون و نصیحت کردن دوستان مر او را و جواب دادن وی مر ایشان را
دینار جمال وی درم شد
نقش درمش نفیر غم شد