نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او
بود او ز نواله خوردن آزاد
زو میستد و به وحش میداد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۷ - آمدن سلیم عامری خال مجنون به دیدن او
در پای رضای زاهد افتاد
میکرد دعا و بوسه میداد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۸ - دیدن مادر مجنون را
چون صبح دمد بر او دمد باد
تا میرد ازو چنانکه زو زاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۹ - آگاهی مجنون از وفات مادر
آن ذوق نشد هنوزت از یاد
کز حاجت خلق باشی آزاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را
تو نیز شوی به روی او شاد
از بند فراق گردی آزاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را
اقبال مطیع و بخت منقاد
آمد به قرارگاه میعاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۰ - خواندن لیلی مجنون را
پیر آمد و زان چه کرد بنیاد
با آن بت خرگهی خبر داد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
از بندگی زمانه آزاد
غم شاد به ما و ما به غم شاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
وانگه که ز دل نیارمت یاد
باشم به دلی که دشمنت باد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
دانای سخن چنین کند یاد
کز جملهٔ منعمان بغداد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
چون شهر به شهر تا به بغداد
آوازهٔ عشق او در افتاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
آیم بر تو ز شهر بغداد
تا از رخ فرخت شوم شاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
زان مرحله رفت سوی بغداد
بگرفته بسی قصیده بر یاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
در صحبت او بت پریزاد
مانند پری به بند پولاد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۳ - وفات یافتن ابن سلام شوهر لیلی
آن تن که به زخم اول افتاد
زخم دگرش به باد بر داد
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
معجر ز سر سپید بگشاد
موی چو سمن به باد برداد
عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
شهری است وجود آدمی زاد
بر باد نهاده شهر بنیاد
باد است که خاک را براند
چون باد گذشت خاک استاد
دل خسرو شهر و عقل دستور
[...]
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۸۱ - ایضا؛ له
زان پس که هزار غصّه خورم
در بندگیت سه سال آزاد
گفتم شودم جرایت افزون
چون هر کس را زیادتی داد
افزون نشد این و آنچه خود بود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲
رفتیم بقیه را بقا باد
لابد برود هر آنک او زاد
پنگان فلک ندید هرگز
طشتی که ز بام درنیفتاد
چندین مدوید کاندر این خاک
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۳
جانی که ز نور مصطفی زاد
با او تو مگو ز داد و بیداد
هرگز ماهی سباحت آموخت
آزادی جست سرو آزاد
خاری که ز گلبن طرب رست
[...]