سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
هر چیز کزان بتر نباشد
از مصلحتی به در نباشد
شری که به خیر باز گردد
آن خیر بود که شر نباشد
احوال برادرم شنیدی
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۷
بر تربت دوستان ماضی
بگذشت بسی ز بوستان باد
گر بر سر خاک ما رود نیز
سهلست بقای دوستان باد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۶
آن را که تو دست پیش داری
کس تیغ بلا زدن نیارد
ما را که تو بیگنه بکشتی
کس نیست که دست پیش دارد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۶
روزی به سرش نبشته بودند
کاین دولت و منصب آن نیرزد
سی ساله توانگری و فرمان
یک روزه هلاک جان نیرزد
دیدی که چه کرد عیش و چون مرد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۷
از دست تهی کرم نیاید
هر چند دلش جواد باشد
مسکین چه کند سوار چالاک
چون اسب نه بر مراد باشد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۱
رحمت صفت خدای باقیست
و آن را که خدای برگزیند
گر جرم و خطای ما نباشد
پس عفو تو بر کجا نشیند؟
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلالزاده بایند
هرگز زن و مرد و کفر و اسلام
نفس از تو خبیثتر نزایند
اطفال عزیز نازپرورد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۶
ای غرّه به رحمت خداوند
در رحمتِ او، کسی چه گوید؟
هرچند مؤثّر است باران
تا دانه نَیَفکَنی، نَرویَد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱
بردند پیمبران و پاکان
از بیادبان جفای بسیار
دل تنگ من که پتک و سندان
پیوسته درم زنند و دینار
قدر زر و سیم کم نگردد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۴
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنام مده به مادر من
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۴
بس دست دعا بر آسمان بود
تا پای برآمدت به سنگی
ای گرگ نگفتمت که روزی
ناگه به سر افتدت پلنگی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۰
خرم تن آنکه نام نیکش
ماند پس مرگ جاودانی
اینست جزای سنت نیک
ور عادت بد نهی تو دانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳
یاران کجاوه، غم ندارند
از منقطعان کاروانی
ای ماه محفه سر فرود آر
تا حال پیادگان بدانی
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در پند و اخلاق
ای چشم و چراغ اهل بینش
مقصود وجود آفرینش
صاحب دل لاینام قلبی
مهمان أبیت عند ربی
در وصف تو لانبی بعدی
[...]
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۵
دشنام تو سر به سر شنیدم
امکان مقاومت ندیدم
با مثل تو کرده به مدارا
تا وقت بود جواب ما را
آن روز که از عمل بیفتی
[...]
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۶
دانی چه بود کمال انسان؟
با دشمن و دوست لطف و احسان
غمخواری دوستان خدا را
دلداری دشمنان مدارا
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۵
سلطان باید که خیر درویش
خواهد، نه مراد خاطر خویش
تا او به مراد خود شتابد
درویش مراد خود بیابد