طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
از هجر بت یگانه ما
خون می چکد از ترانه ما
بر خاست ز آسیای افلاک
افغان زشکست دانه ما
افتاده زمین خراب و بیخود
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
دارد به سحر دعا اثرها
دست من و دامن سحرها
هر شب بامید وعده تو
چشمم شده فرش رهگذرها
از باخبران نشد سراغی
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
خط بر رخ یار خوش نباشد
در گلشن و خار، خوش نباشد
رعناست اگر چه سرو آزاد
پیش قد یار خوش نباشد
تو با دل شاد زی که ما را
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
مائیم و فراق دیده ای چند
بار غم دل کشیده ای چند
وارسته زنام و فارغ از ننگ
از دام بلا رمیده ای چند
از شور جنون بکوه و صحرا
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹
رحمی، رحمی که از کنارم
رفتی تو و کشت انتظارم
هر چند که تیره روزگارم
صد شکر پسند طبع یارم
هر دم بهوای تیغش از جیب
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
خفتن نتوان درین گلستان
از ناله شب نخفته مرغان
ای شب نه غم منی خدا را
تا چند نمیرسی به پایان
من مانده و همرهان روانه
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
دارم به چمن چه کار، بی تو
نشناسم گل زخار، بی تو
فریاد که خوش فرو گرفته
ما را غم روزگار بی تو
یعقوب صفت جهان روشن
[...]