گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

مردان این قدم را باید که سر نباشد

مرغان این چمن را باید که پر نباشد

آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی

وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد

در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان

وی زلف پر شکستت زنجیر پای بندان

مهپوش شب نمایت شام سحرنشینان

یاقوت جان فزایت کام نیازمندان

رویت بدل فروزی خورشید بت پرستان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

ای آفتاب رویت در اوج دلفروزی

وی تیر چشم مستت در عین دیده دوزی

در چنگ آرزویت سوزم چو عود و سازم

چون چنگم ار بسازی چون عودم ار بسوزی

رفتیم و روز وصلت روزی نبود ما را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

گفتا تو از کجایی کآشفته می‌نمایی

گفتم منم غریبی از شهر آشنایی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری

گفتم بر آستانت دارم سر گدایی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

یا باری البرایا یا ذاری الّذراری

یا راعی الرعایا مُجری الجواری

سلطان بی‌وزیری دیان بی‌نظیری

قهّار سختگیری ستّار بردباری

روق الغصون صنعاً زینّت کالغوانی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹

 

یا حادی النیاق قد ذُبتَ فی الفراق

عَرّج علی اُهیلی و اخبرهم اشتیاقی

بشنو نوای عشّاق از پردهٔ سپاهان

زان رو که در عراق است آن لعبت عراقی

یا مُشرب المحیا قُم و اسقنا الحمیا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

شام شکستگانرا هرگز سحر نباشد

وز روز تیره روزان تاریکتر نباشد

هر کو ز جان بر آمد از دست دل ننالد

وانکو ز پا در آمد در بند سر نباشد

پیر شرابخانه از باده ی مغانه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم

کاخر بیاد بشنو دستان و داستانم

من آن نیم که دیدی و آوازه ام شنیدی

در من بچشم معنی بنگر که من آنم

گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲

 

ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته

و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته

ریحان مشک بیزت آب بنفشه برده

یاقوت قند ریزت نرخ شکر شکسته

زلف شکسته بسته در حلق جان جمعی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

ای از شب قمرسا برمه نقاب بسته

پیوسته طاق خضرا بر آفتاب بسته

از قیر طیلسانی بر مشتری کشیده

بر مهر سایبانی از مشک ناب بسته

جعد تو هندوانرا بر دل کمین گشوده

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode