×
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
تا سازم آشنایت نا آشنا نگارا
بیگانه کردم از خویش یاران آشنا را
با آنکه جز صبا نیست پیکی ز من به کویش
خواهم که ره نباشد در کوی او صبا را
چون من کسی گذارد سر بر خط غلامیش
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
آورده ام بکف باز زلف نگار دیگر
با بیقرار دیگر دادم قرار دیگر
خطش دمید و رفتم از گلستان کویش
چون این خزان ندارد از پی بهار دیگر
گر باز روزگارم خواهد که تیره سازد
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷
خضر آب زندگی خواست من وصل یار جانی
کاین عیش جاودان به زآن عمر جاودانی
در لعل یار پیداست پیوسته بی کم و کاست
اسکندر آنچه میخواست از آب زندگانی
تا نه زرنگ زردم آگه شوی ز دردم
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
فرمانروای گردون رفعت علی نقی خان
کایوان همت اوست برتر ز سقف گردون
آن سرور فریدون شوکت که نعل اسبش
زیبد اگر زند طعن بر افسر فریدون
از رشک مه رایش در جیب دست موسی
[...]