گنجور

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

با آنکه هر زمان شوم از غصه زارتر

گردم زمان زمان به تو امّیدوارتر

چون بیندم زگریه مستانه شرمسار

در خنده می‌شود که شوم شرمسارتر

رنجاندم ز وعده خلافی، ولی چه سود

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

صحرای دل ز آتش می شد حجاب سوز

زد آتشم به جان ز رخ آفتاب سوز

اول ز روی گرم، دلم را کباب کرد

آخر به خنده نمکین شد کباب سوز

بودم ازو چو شعله آتش در اضطراب

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

جان رفت و سینه تیر غمت را نشان هنوز

دل شاهباز عشق ترا آشیان هنوز

در زیر خاک، دل به همین خوش کنم که هست

از خون من نشانه بر آن آستان هنوز

دانسته‌ای که مهر تو با جان نمی‌رود

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

رفتم کز التفات تو کامی نداشتم

در نامه وصال تو نامی نداشتم

صد بار بازگشتم ازان کوی و هیچ بار

خرسندی جواب سلامی نداشتم

ناکامی‌ام چرا ز تو نومید کرده است

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

گرم آمدم سوی تو و افسرده می‌روم

یعنی که زنده آمدم و مرده می‌روم

از باغ عشق، من که گیاه محبّتم

در خشکسال تفرقه پژمرده می‌روم

بیرحمی‌ات اجازت یک مردمی نداد

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

از آستان او گله آلود می‌روم

با آنکه دیر آمده‌ام، زود می‌روم

از بس که زهر خنده‌ام آید به بخت خویش

ترسم گمان برند که خشنود می‌روم

گویا شهید خنده یارم که از جهان

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

ترسم گر از محبّت خویشش خبر کنم

با خویش سرگرانی او بیشتر کنم

بی طاقتی و شوق ببین، کز برم هنوز

نگذشته، روی بر سر ره دگر کنم

ترسم زبی وفایی خود منفل شوی

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

امشب می وصال، پیاپی کشیده‌ام

از دست ساقی عجبی می کشیده‌ام

نی بیم شحنه بود و نه پروای محتسب

تا روز، می به بانگ دف و نی کشیده‌ام

چون کرده‌ام خیال که با غیر همدمی

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

از بس که بزم مهر و وفا گرم کرده‌ام

بازار التفات ترا گرم کرده‌ام

ایام، چون فتیله داغم تمام سوخت

تا همچو شمع، پیش تو جا گرم کرده‌ام

با من ز اعتماد وفا بر سر جفاست

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

باز آتشی به جان بلاکش فکنده‌ام

خود را به دست خویش در آتش فکنده‌ام

سرگرمیی به عشق خودم دست داده است

هرگه نظر بر آن رخ مهوش فکنده‌ام

من از کجا، خیال عنانگیری از کجا

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳

 

از خون، پس از هلاک رقم کن به سنگ من

کاین خون گرفته است شهید خدنگ من

هر چند وقت کشته شدن دست و پا زدم

یک بار دامن تو نیامد به چنگ من

در آتشم ز شوق و به سویش نمی‌روم

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

امروز بس که خواریم، در چشم گلعذاران

خواهیم بود فردا، ننگ گناهکاران

چون آفتاب هرگز یک جا نگیرد آرام

از بس که جای دارد، در جان بی‌قراران

زین سان که از خیالت، دلها در اضطرابند

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

کو بخت کز برآمدن کام دل ازو

گردم ز ناامیدی خود منفعل ازو

قاصد ز انفعال پیامم نمی‌برد

بیند ز بس که در گله‌ام متصل ازو

با او چو همرهی کنم، از طعنه رقیب

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

تا کس نیاورد سخنی بر زبان ز تو

سوزم ز اشتیاق و نپرسم نشان ز تو

از بس که بی‌تحمل و آزرده خاطرم

رنجم به هر گمان دل بدگمان ز تو

خوش آنکه عادت تو ندانسته، داشتم

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

از بس که کرده‌ام گله هر جا ز خوی او

شرم آیدم دگر که ببینم به سوی او

شرمنده‌وار می‌گذرد چون به من رسد

تا آنچه کرده است نیارم به روی او

قاصد به من مگو خبر التفات یار

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

با آنکه آزموده ترا دردمند تو

هر دم فریب می‌خورد از زهرخند تو

باشد هم از فریب محبت که افکند

خود را به دست و پای اسیران، کمند تو

از بس که می‌کشند ز هر سو کمند شوق

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

با آنکه نیست آگهی‌ام در جهان ز تو

گرد جهان برآیم و جویم نشان ز تو

از حرف غیر، در حق من بدگمان مشو

اظهار عاشقی ز من و امتحان ز تو

باشد تحیرّم ز سوال و جواب حشر

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

از بیم خوی تند تو، گاه عتاب تو

قادر نیم بر آنکه بگویم جواب تو

مردم چو دوش مضطرب از دور دیدمت

کز بهر قتل کیست دگر اضطراب تو

تو در حجابی و نتوانم ز انفعال

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

خوش آنکه رنجه گر شده باشم ز خوی تو

غافل کنم ترا و ببینم به سوی تو

با آنکه همچو گنج به ویرانه منی

بهر فریب غیر کنم جست‌وجوی تو

از بس که هر زمان شود افزون تغافلت

[...]

میلی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

ای جان تلخکام، خراب از چه باده‌ای

کز پا فتاده‌ایّ و دل از دست داده‌ای

ای دیده در مشاهده کیستی، که باز

هر سو به روی خود در حیرت گشاده‌ای

ای صبر، هر زمان ز زمان دگر کمی

[...]

میلی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode