گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۷ - در مدح منتخب الملک حسن احمد گوید

 

رادی که باشد از کرم آرایش ز من

دولت گرفته در کنف جاه او وطن

خاص خدایگان حسن احمد آنکه او

بگذشت در بزرگی از احمد حسن

حیران شود ز فکرت او آیت خرد

[...]

سید حسن غزنوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح نظام الدّین محمّد

 

کس در جهان نگفت و نگوید چنین سخن

ور گفته اند پس تو مرا تربیت مکن

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۹

 

ای دم به دم مصور جان از درون تن

نزدیکتر ز فکرت این نکته‌ها به من

ز آینده و گذشته چرا یاد می‌کنم

که لذت زمانی و هم قبله زمن

جان حقایقی و خیالات دلربا

[...]

مولانا
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۰

 

در خاک بیلقان برسیدم به عابدی

گفتم: مرا به تربیت از جهل پاک کن

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۰

 

گفتا: برو چو خاک تحمل کن ای فقیه

یا هر چه خوانده‌ای همه در زیر خاک کن

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۱

 

یک تار موی از آن سر زلفین پر فتن

ارزد هزار جان گرامی به نزد من

سهل است گر سرم برود در پی وفا

نازک دل التفات نماید به جان و تن

ما را نه برگ غنچه و نه صبر عندلیب

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٢٧ - ایضاً له در مدح نظام الدین یحیی

 

ساقی بیار باده که چون خلد شد چمن

شد باغ روشن از گهر ابر تیره تن

آهوی سرو نافه بیفکند وزین قبل

باد صبا گرفت دم نافه ختن

زد بر نوای بلبل شیدا چنار دست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۸

 

یا رب گلست عارض زیبات یاسمن

یا بر فراز سرو شکفته است یاسمن

چشم تو آهوئیست که هنگام ترکتاز

باشد بسوی کشور جانهاش تاختن

میگفت با صبا ز رخت گل حکایتی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴١

 

ای بس که بر طریق مناجات گفته ام

وقت سحر بدرگه رزاق ذوالمنن

ای آنکه رزق تفرقه بر ابلهان کنی

من هم نیم چنان بخرد کو نصیب من

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴۶

 

ای باد صبحدم گذری کن ز روی لطف

بهر من شکسته محزون ممتحن

سوی جناب آصف ثانی علاء دین

کز راه رتبت اوست سلیمان این زمن

دستور دین پناه محمد که رأی اوست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٨۵

 

گفتم روم زیارت پیشینیان کنم

باشد که راحتی رسد از روحشان بمن

عقلم شنید و گفت که بنشین بجای خویش

واندر خطر بهرزه مینداز جان و تن

آخر زندگان بچه خلعت رسیده ئی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٩١

 

می نوش و شادباش و طرب کن که دمبدم

نو مهره ئی برآید ازین حقه کهن

چیزیکه هست و بود و بود نیست غیر این

این لوح اگر هزار پی آری ز سر به بن

زای زبان عجز گره میشود چو ها

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح سلطان اویس

 

منت خدای را که به تعید ذو المنن

رونق گرفت شرع به پیرایهٔ سنن

خلقی است متفق همه بر سنت اویس

ملکی است مجتمع همه بر سیرت حسن

سوری است ملک را که موسون است تا ابد

[...]

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۲

 

ای باغ نیکویی گل روی تو را چمن

گل در چمن دریده ز شوق تو پیرهن

زنده‌دل است مردهٔ عشق تو در لحد

جان‌پرور است کشتهٔ تیغ تو در کفن

ما بی‌تو همچو مرغ به دام اندریم و تو

[...]

سیف فرغانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - ستایش احمد بهادرخان

 

آمد نسیم و بوی تو آورد سوی من

بادا فدای جان نسیم تو جان و تن

وه وه چه گویمت که چه خندان و شاد داشت

ما را نسیم وصل اویس از سوی قرن

ای دوست تا نسیم تو بشنیدم از صبا

[...]

جهان ملک خاتون
 

شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

کو جذبه که آن بستاند مرا از من

کو جرعه که تا گردم فارغ از من

کو باده ئی که تا بخورم بیخبر شوم

از خویشتن که سخت ملولم ز خویشتن

کو آن عزیز مصر ملاحت که تا دمد

[...]

شمس مغربی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲

 

دوش آن مه دو هفته من با هزار فن

آمد بمیل صحبت مستان ذوالمنن

عیاش و سرفراز و جهان سوز و جامه چاک

طناز و ترکتاز و دل افروز و پر فتن

پرناز و بی نیاز و معربد، عجب عجب!

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴

 

سامان عیش نیست درین دار پر فتن

ساقی، بیار باده مستان ذوالمنن

عشقست مونس دل و جان هر کجا که هست

در وقت جان سپردن و در گور و در کفن

صافی کشان صاف درین ره مطرفند

[...]

قاسم انوار
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۸

 

قاصد رسید و ساخت معطر مشام من

در چین نامه داشت مگر نافه ختن

آن نامه نیست بلکه پی تحفه باغبان

چید از چمن بنفشه و پیچید در سمن

هرگز ندیده نرگس چشمی به باغ دهر

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۱۰ - ازرقی هروی

 

خوشبوی تر ز عنبر و رنگین تر از عقیق

روشن تر از ستاره و صافی تر از روان

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode