گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در مدح شاه شیخ جمال‌الدین ابواسحق اینجو

 

خوشوقت عاشقی که دمی یاریار اوست

خرم دلی که دلبر او غمگسار اوست

من در میان خون جگر غرقه وین زمان

تا کیست آنکه مونس او در کنار اوست

عاشق رود به شهر کسان لیک همچو ما

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری

 

دولت قرین دولت صاحبقران ماست

دنیا به کام پادشه کامران ماست

سلطان اویس آنکه صفات جلال او

بیرون ز حد وهم و خیال و گمان ماست

ای آنشهی که گر تو بگوئی روا بود

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح جلال‌الدین شاه شجاع مظفری

 

آمد نسیم و نکهت گل در جهان فکند

بلبل ز شوق غلغه در بوستان فکند

هم باد نوبهار دل غنچه برگشاد

هم بید سایه بر سر آب روان فکند

شوق فروغ ظلمت گل باز آتشی

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - در ستایش سلطان معزالدین اویس جلایری

 

ترکم چو قصد خون دل عاشقان کند

ز ابرو و غمزه دست به تیر و کمان کند

آرام جان به نرگس ساحر ز ما برد

تاراج دل به طرهٔ عنبر فشان کند

چون با کمر به راز درآید میان او

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان معزالدین اویس جلایری

 

گیتی ز یمن عاطفت شاه کامکار

خورشید عدل گستر و جمشید روزگار

سلطان چار رکن و سلیمان شش جهت

دارای هفت کشور و معمار نه حصار

گفت آنچنانکه باز برو رشک میبرند

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در مدح شاه شیخ ابواسحاق و تهنیت وزارت رکن‌الدین عمیدالملک

 

شد ملک فارس باز به تایید کردگار

خوشتر ز صحن جنت و خرمتر از بهار

دولت فکند سایه بر اطراف این مقام

اقبال کرد باز بر این مملکت گذار

سیمرغ ز آشیان عنایت ز اوج قدس

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - ایضا در مدح شاه شیخ ابواسحق

 

ای بر در تو دولت و اقبال پاسبان

وی خاک آستانهٔ تو کعبهٔ امان

هرکس که همچو حلقه برین در ملازمست

او را اسیر و حلقه بگوشند انس و جان

وانکس که بر در تو نگردد کلید دار

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح خواجه رکن‌الدین عمیدالملک وزیر

 

ای آسمان جنیبه کش کبریای تو

وی آفتاب پرتوی از نور رای تو

دارای دهر آصف ثانی عمید ملک

ای صد هزار حاتم طائی گدای تو

خورشید نورگستر و مفتاح دولتست

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح شاه شیخ ابواسحق

 

ای دوش چرخ غاشیه گردان جاه تو

خورشید در حمایت پر کلاه تو

شاه جهان سکندر ثانی جمال دین

ای برتر از شهان جهان دستگاه تو

تا چشم دشمنان شود از بیم او سفید

[...]

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در تعریف عمارت شاه شیخ ابواسحق

 

ای کاخ روح‌پرور و ای قصر دلگشای

چون روضه دلفریبی و چون خلد جانفزای

هم شمسهٔ تو غیرت خورشید نوربخش

هم برگهٔ تو خجلت جام جهان نمای

فرخنده درگه تو شهانراست سجده‌گاه

[...]

عبید زاکانی
 
 
sunny dark_mode