گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

شاه رسل که خاتم مهر رسالت است

جاییکه او بود ره نوح و خلیل نیست

در وصف شاه هر چه بگوییم و گفته اند

بیش است از آن و حاجب شرع و دلیل نیست

کی جبرییل محرم معراج او شود

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷

 

اهلی حریف ساقی و رندان دیر باش

بگذر ز شیخ و مسجد و کنج مراقبت

صحبت مجو به هرکه ترا نیست نسبتی

اول مناسبت طلب آنکه مصاحبت

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

حیران کارخانه صنعم که صد گره

در کار عقل مصلحت اندیش ازو بود

ترکیب خاک پشه نگه کن که با وجود

گر ذره یی سه بخش کنی بیش ازو بود

با این تنی که از سر سوزن بسی است کم

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸

 

مرغان عرش بر سر طوبی نشسته اند

چون مرغ دل اسیر هوی و هوس نی اند

ما همچو مرغ خانه ببند کسان اسیر

آزاده آن کسان که گرفتار کس نی اند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

در شعر هر که از پی معنی خاص رفت

شیری است که بقوت خود در شکار شد

وانکس که خوی کرد که معنی برد ز غیر

چو روبه از شکار کسان ریزه خوار شد

کم همتی مکن که در فیض بسته نیست

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۹

 

تخم کرم فشان تو درین خاکدان که مرد

یکجو کرم به است ز صد خرمن زرش

گنج زرش چه سود کسی کو کریم نیست

قارون اگر بخیل بود خاک بر سرش

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲

 

آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست

کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف

بیمار عشق را ز فغان جان به لب رسید

بی درد را خیال که نی می‌زند حریف

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

یک نشانده اند مردم از آن دل کشد بدل

مردن در انفصال بود جان در اتصال

شهوت کمال راحت از آنرو بود که نفس

با اتصال خویش رسد بعد از انفصال

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

اهلی کسیکه حکمت پنهان حق نیافت

دارد فغان ز غصه و از عیب آه هم

بی عسریسرکی بود این سنة الله است

شد مایه فرح غم درویش و شاه هم

ناگاه کودکی ببر ظلم پیشه یی

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۰

 

کارم درست بود نخست و چومه شکست

یارب برحمت آخر من چون نخست کن

یک گوشه نظر فکن از آفتاب وصل

کار شکسته ام چو مه نو درست کن

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

یارب بگیر دست من پیر ناتوان

کز دست عمر گرانمایه شده تباه

موی سیاه را بعبث کرده ام سفید

روی سفید را بگنه کرده ام سیاه

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

ایدل ز خود بمیر که گردی خلاص از آنک

تا زنده یی مقید ایندام مانده‌ای

تو شاهباز قدسی و تن سنگ پای تست

بگسل ازو وگرنه بنا کام مانده‌ای

دامیست زندگی و بزندان روزگار

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

نگذشته است گرد گناهی بهیچ باب

بر ذیل آل احمد و بر عترت علی

این رحمتیست شامل عالم که خواجه گفت

الصالحون لله و الطالحون لی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

بر تخت عافیت دل من پادشاه بود

تا کرد شاه عشق تو در جان سرایتی

در ملک دل چو عرصه شطرنج فتنه‌هاست

غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی

اهلی شیرازی