×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در مدح
ای آفتاب مشرق دین کز فروغ صدق
روی تو همچو صبح، دم از نور میزند
نازم به همت تو که در خرقهٔ نمد
ساغر ز کاسهٔ سر فغفور میزند
جام تو از شراب تجلی لبالب است
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - اظهار افلاس خود و طلب تدارک
ای سروری که بر در دولتسرای تو
هرکس که رو نهاد به دلخواه می رود
خورشید با وجود جناب بلند تو
بر آسمان ز همت کوتاه می رود
از خرمنی که خصم تو دارد، به سوی برق
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸ - در هجو
ای آن که عیبجویی من پیشه کردهای
من خود حکایت از چه و چونت نمیکنم
بر تیغ پاکدامن خویشم چو آفتاب
حیف است، ورنه رحم به خونت نمیکنم
چون شعله، قوت روح ز اسفل رسد ترا
[...]