سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
ای به دو چشم نرگسین آفت روزگار من
طرهٔ بیقرار تو برده ز من قرار من
گرچه خمار وصل تو گشت ملازم سرم
هم به شراب لعل تو، دفع شود خمار من
ای یمنی ستاره بر آرزوی مه رخت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۸
باز نگار می کشد چون شتران مهار من
یارکشی است کار او بارکشی است کار من
پیش رو قطارها کرد مرا و می کشد
آن شتران مست را جمله در این قطار من
اشتر مست او منم خارپرست او منم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۹
گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من
نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من
شعله سینه منی کم مکن از شرار من
یار من و حریف من خوب من و لطیف من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۵
گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من
ای دم تو ندیم من ای رخ تو بهار من
هین که خروس بانگ زد بوی صبوح می دهد
بر کف همچو بحر نه بلبله عقار من
گریه به باده خنده کن مرده به باده زنده کن
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۶
باز بهار می کشد زندگی از بهار من
مجلس و بزم می نهد تا شکند خمار من
من دل پردلان بدم قوت صابران بدم
برد هوای دلبری هم دل و هم قرار من
تند نمود عشق او تیز شدم ز تندیش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳۷
یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من
یا رب من بدانمیتا به کجام می کشد
بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من
یا رب من بدانمیسنگ دلی چرا کند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴۶
آفت زهد و توبه شد ترک شرابخوار من
یار گر اوست، کی شود توبه و زهد یار من؟
باده هجر خوردنم، رنج خمار در تنم
جز ز حلاوت لبش نشکند این خمار من
ای چو تویی نخاسته پهلوی من نشین دمی
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
گل ز خجالت آب شد پیش رخ نگار من
سرخ برآمد از حیا لاله ز شرم یار من
مست جمال خود کند عالم امر و خلق را
برقع اگر برافکند ساقی گلعذار من
مست شراب آرزو، کی رهد از خمار غم؟
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲
ناوک غمزه می زند بر دل من نگار من
صد پی اگر جفا کند، صدق و صفاست کار من
خسرو بی نظیر من، حاکم من، امیر من
دلبر ناگزیر من، باغ من و بهار من
نور من و سرور من، حاضر من، حضور من
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷ - در طور خواجه
شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من
صبح دعاست کار من تا شکند خمار من
هست دلیل اینکه آن مست شبم نواختست
چشم و رخ کبود من روی و سر فگار من
باد چراست جانفزا گرد ز چیست سرمه گون
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲
ساخت شب مرا سیه دود دل فکار من
روزم اگر چنین بود وای به روزگار من
چون دهد از غم توام آه به باد نیستی
آینهٔ سپهر را تیره کند غبار من
ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۱
سوخته لالهزار من رفته گل از کنار من
بیتو نه رنگم و نه بو ای قدمت بهار من
دوش نسیم مژدهای گل به سر امید زد
کز ره دور میرسد سرو چمن سوار من
گر به تبسمی رسد صبح بهار وعدهات
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۰
بی تو چسان به سر برد جان امیدوار من؟
ای بت دلفریب من، صبر من و قرار من
گوهر شاهوار من، مایه افتخار من
باغ من و بهار من، راحت روزگار من
جان من و جهان من، امن من و امان من
[...]
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۱۵۷ - به یکی از بزرگان نگاشته
به گل مباد و گلستان نگاه من گذار من
بس است کوی و روی تو بهشت من بهار من
قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۶ - مسدس - و له ایضاً فی مدحه
الا که مژده میبرد به یار غمگسار من
که باغ چون نگار شد چه خسبی ای نگار من
توان من روان من شکیب من قرار من
سرور من نشاط من بهشت من بهار من
قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۶ - مسدس - و له ایضاً فی مدحه
غزال من مرال من گوزن من شکار من
حیات من ممات من تذرو من هزار من
به مغز من ز سنبلان نسیم یار میرسد
ولی ز نوبهارها به است نوبهار من
همین بس است فخر من که افتخار من تویی
[...]
قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۶ - مسدس - و له ایضاً فی مدحه
غزال من مرال من گوزن من شکار من
حیات من ممات من تذرو من هزار من
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح امیر مؤمنان علی (ع)
علیست آنکه مدح او، همی بود شعار من
ربوده عشق او زکف، عنان اختیار من
منزّه است از اینکه من، بگویمش نگار من
روا بُوَد که خوانمش، خدا و کردگار من
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح حضرت امیر (ع)
بیار، از آن می کهن که بشکند خمار من
مئی که زنگ ما و من زُداید از عذار من
مئی که یار، را کند مگر دوباره یار من
مئی که بر دهد به باد نیستی غبار من