گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

درد سری می‌دهیم باد صبا را

تا برساند به دوست قصهٔ ما را

برسر کویش گذر کند به تانی

با لب لعلش سخن کند به مدارا

پیرهن ما قبا کند به نسیمش

[...]

اوحدی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

شهره نه از عشق ما حدیث تو یارا

حسن تو مشهور ساخت قصه ی ما را

نکهت زلف تو خود خبر برد

یک مو از این ره خطا نرفت صبا را

با دل ما کرد ترک چشم تو یک رو

[...]

صفایی جندقی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۸ - در مدح ثامن الائمه علیهم‌السلام

 

نور رخت شعله داده شمع هدا را

علم تو ظاهر نموده دین خدا را

خضر ز جوی تو برده آب بقا را

پنجه قدرت قبای صبر و صفا را

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

ای شده در ره پی پذیره دارا

چند کند دل بدوری تو مدارا

این منم از نار فرقت تو سراپای

سوخته همچون وکیل صدر بخارا

لعل چو پیروزه کرده اشک چو مرجان

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode