×
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۱ - حکایت سرد شدن پیر سفید موی از نفس آن خورشید گرم خوی که با زلف شبرنگ دم از صبح سفید مویی زد
معجر کافوری او مشک پوش
گوهر و زر زآمدنش در خروش
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۲ - مقاله شانزدهم در شرح حال نو رسیدگان غره به عهد جوانی که غره ماه عیش و کامرانی است
غاشیه دولت او کش به دوش
تا شودت ستر کرم عیب پوش
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۶ - مقاله هژدهم در اشارت به عشق که شور آن نمک خوان جگرخواران است و جراحت آن راحت جان دلفگاران
یار هم آغوش به هر باده نوش
تو پس زانوی غم اندر خروش
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۸ - مقاله نوزدهم در حسب حال خام طمعانی که از شعر شعر دامی بر ساخته اند و در دست و پای هر پخته و خامی انداخته
باش به دکانچه دوران به هوش
جنس گران را مشو ارزان فروش
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۵۸ - مقاله نوزدهم در حسب حال خام طمعانی که از شعر شعر دامی بر ساخته اند و در دست و پای هر پخته و خامی انداخته
وان که چو از گربه برآید خروش
رو نهد از بیم به سوراخ موش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول
از ذوق صدای نایت ای رهزن هوش
وز بهر نظاره ی تو ای مایه ی نوش
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول
زپنبه شد بناگوشت کفن پوش
هنوز این پنبه بیرون ناری از گوش
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹
داشتم از درد جدایی خروش
دل چو تو را یافت زبان شد خموش
غم نخوردم غایب من حاضر است
مژده دل می رسد از لب به گوش
گر نرسد بوی تو هر صبحدم
[...]