گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸

 

عشق توام داغ چنان می‌کند

کآتش سوزنده فغان می‌کند

بر دل من چون دل آتش بسوخت

بر سر من اشک‌فشان می‌کند

درنگر آخر که ز سوز دلم

[...]

عطار
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۹

 

حاکمِ ظالم، به سِنانِ قلم

دزدیِ بی‌تیروکمان می‌کند

گَلّه‌ی ما را، گِلِه از گرگ نیست

این‌همه بی‌داد، شَبان می‌کند

آن‌که زیان می‌رسد از وی به خَلق

[...]

سعدی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

جلوه که آن تازه جوان می کند

غارت عقل و دل و جان می کند

گفتمش آن تو ندارد کسی

این همه ناز از پی آن می کند

راه دلم غمزه زنان می زند

[...]

رفیق اصفهانی
 

عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۲

 

بلبل شوریده فغان می‌کند

شکوه ز آشوب جهان می‌کند

دامن گل گشته ز دستش رها

ناله و فریاد و امان می‌کند

عارف قزوینی