شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۱
گر نبود خنگ مطلی لگام
زد بتوان بر قدم خویش گام
ور نبود مشربه از زر ناب
با دو کف دست، توان خورد آب
ور نبود بر سر خوان، آن و این
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم
راه ز اندازه برون رفته ای
پی نتوان برد که چون رفته ای
عقل در این واقعه حاشا کند
عشق نه حاشا که تماشا کند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
قدر دل و پایه ی جان یافتن
جز به ریاضت نتوان یافتن
جثه ی خود پاک تر از جان کنی
چونکه چهل روز به زندان کنی
مرد به زندان شرف آرد بدست
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
نور خدا بردمد از خوی خوش
مو به سپیدی کشد از بوی خوش
مکرم اگر چند کشد جور دهر
هم دهد از منفعت خویش بهر
در که شکستند نه باطل شود
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت دوم
دولت اگر دولت جمشیدی است
موی سفید آیت نومیدی است
صبح برآمد چه شوی مست خواب؟
کز سر دیوار گذشت آفتاب
رفت جانی به تغافل بسر
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش اول - قسمت اول
دائما غفلت زگستاخی بود
که برو تعظیم ازدیده رود
لاتؤاخذان نسینا، شد گواه
که بود نسیان بوجهی هم گناه
زآنکه استکمال تعظیم او نکرد
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش پنجم
مرد تمام آن که نگفت و بکرد
وانکه بگوید، بکند نیم مرد
و آن که بگوید نکند زن بود
نیم زن است آن که نگفت و نکرد
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش اول - قسمت دوم
مضی فی غفله عمری کذلک یذهب الباقی
ادرکاسا و ناولها الا یا ایها الساقی
شراب عشق میسازد ترا از سر کار آگه
نه تدقیقات مشائی نه تحقیقات اشراقی
الا یا ریح ان تمر باهل الحی فی حزوی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم
کسی کو آدمی را کرد بنیاد
کجا گنجد به وهم آدمی زاد
نه دانا زان خبر دارد نه اوباش
که فکر هر روان آمد چو خفاش
تو شوخی بین که ادراک اندرین راه
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
صوفیان کبود پوش همه
از غم دوست در خروش همه
آتش اندر دل و هوا در جان
کرده بر خاک آب دیده روان
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش اول
از ذوق صدای نایت ای رهزن هوش
وز بهر نظاره ی تو ای مایه ی نوش
چون منتظران بهر زمانی صد بار
جان بر درچشم آید و دل بر در گوش
نکوئی یا بدان کردن وبال است
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول
با تو پس ازعلم چه گویم سخن
علم چو آید به تو گوید چه کن
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
ای ز وجود تو نمود همه
جود تو سرمایه ی بود همه
نام و نشانت نه و دامن کشان
میگذری بر همه دامن فشان
با همه چون جان به تن آمیزناک
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش اول - قسمت دوم
مشو دلگرم اگر بخشد سپهرت
که تیزی سنان دارد سر هر موی سنجابش
عاشق جان خویش را بادیه سهمگین بود
من به هلاک راضیام لاجرم از خود ایمنم
خاک دل آن روز که میبیختند
[...]