شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱
از تتق کبریا صورت لطف خدا
بسته نقابی ز نور روی نموده به ما
دُرهٔ بیضا بود صورت روحانیش
شاه معانی جهان هر دو جهانش گدا
در عدم و در وجود رسم نکاح او نهاد
[...]
شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
عیسی گردون نشین تابع تو در ازل
موسی دریا شکاف امت تو لم یزل
مهر منور نقاب از هوس روی تو
بر رخ مه می کشد نقش خیالت بحل
پیر خرد طفل وار آمده در مکتبت
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷
نور تجلی او ساخت منور مرا
صورت او شد پدید کرد مصور مرا
پیر خرابات عشق داد مرا جام می
ساقی رندان خود کرد مقرر مرا
عقل دمی دور شو از بر رندان عشق
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴
منزل صاحبدلان صُفّهٔ صدق و صفاست
گوشهٔ اهل نظر خلوت خاص خداست
سایهٔ آزادها بر سر کوی مغان
صومعهٔ صوفیان خانقه و جای ماست
در حرم ما در آ محرم مستانه شو
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶
هر که ز اهل عباست تابع آل عباست
منکر آل رسول دشمن دین خداست
دوستی خاندان درد دلم را دواست
جان علی ولی در حرم کبریاست
صورت او هل اتی معنی او انّما
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱
صحبت جانان من مجلس روحانی است
مفرش خاک درش مسند سلطانی است
لایق هر عاشقی نیست غم عشق او
شادی جان کسی کو به غم ارزانی است
مایهٔ دکان جان درد دل است ای عزیز
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱
آتش عشقش تمام عود وجودم بسوخت
بوی خوشم را چو یافت دیر نه زودم بسوخت
شمع معنبر نهاد مجلس جان بر فروخت
در دل مجمر مرا زود چو عودم بسوخت
تا نزنم دم دگر از خود و از معرفت
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۳
عقل مشوش دماغ از سر ما رفت رفت
عشق درآمد ز در عقل ز جا رفت رفت
نقش خیالی نگاشت هیچ حقیقت نداشت
بود هوا در سرش هم به هوا رفت رفت
عمر به باد هوا داد در این گفتگو
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳
در ره او راهرو پای چه باشد به سر
چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
آیهٔ شمس و قمر گر تو بخوانی تمام
با تو بگویم توئی فتنهٔ دور قمر
جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶۶
غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش
سلسلهٔ اهل دل حلقهٔ موی غمش
در خم چوگان غم دل شده غلطان به سر
شادی آن سر که او گردد و کوی غمش
این دل مسکین من خرم و دلشاد شد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۵
منصب مستان ما ترک وجود و عدم
نسبت رندان ما بذل حدوث و قدم
حاصل بحر محیط جرعه ای از جام ماست
خود که برد پیش ما نام می و جام جم
پیر خرابات عشق یار عزیز من است
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴۷
ما ز می شوق او عاشق و مست آمدیم
بر سر کوی مغان باده پرست آمدیم
بیشتر از این ظهور ، خورده شراب طهور
ساقی ما گشته حور زان همه مست آمدیم
چون که بیامد چو جان ، دوست درآن لامکان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۶
نیست مرا در نظر در دو جهان جز یکی
هست یقینم یکی نیست در آن یک شکی
وهم خیال دوئی نقش کند بر ضمیر
ظن غلط می بری نیست شکی در یکی
در دو جهان یک وجود آینه اش صدهزار
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۸۱
خلق حسن باشدش هر که حسینی بود
هر که حسینی بود خلق حسن باشدش
میل به من باشدش هر که شناسد مرا
هر که شناسد مرا میل به من باشدش
نیک سخن باشدش هرکه لسان ویست
[...]