گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای لب لعل تو روح بخش مسیحا

وی به روان بخشی از مسیح معلاّ

زهر به جام ار کنی، تو با همه تلخی

خوب تر آید مرا ز شهد مصفا

خاک تو بر فرق، به که تاج به تارک

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

هیچ گلستان، به روی یار نماند

صفحه مانی بدان نگار نماند

بی گل روی توام بهار خزان شد

جای خزان است اگر بهار نماند

گر ببرد باد بوی عنبر زلفت،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

ماه من، ای بدر آفتاب شمایل

شاه من، ای خسرو خجسته خصایل

دیده ترسا به هیچ دیر و کلیسا

چون تو ندیده بتی بدیع شمایل

فتنه چشمت بلای جان بزرگان

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

ما که از صهبای جام عشق تو مستیم

بر سر بازار نام و ننگ نشستیم

تا تو ببینی و باز زخم نو آری،

پاره دل را نهاده بر کف دستیم

عمر دگر کو، که ما ز عقده آن زلف،

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode