×
غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
اگر بر خود نمی بالد ز غارت کردن هوشم
مر او را از چه دشوارست گنجیدن در آغوشم؟
نیم در بند آزادی ملامت شیوه ها دارد
شنیدم جامه رندان ترا عیبست می پوشم
نیرزم هیچ چون لفظ مکرر ضایعم ضایع
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲
چو می از آتش شوق وصال یار در جوشم
به صد مضراب میتازد فغانم لیک خاموشم
اگر چندی که چون سروم درین گلشن به آزادی
غلام همتم جز حلقه او نیست در گوشم
نصیب از قسمت جام ازل با من
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳
گرفتار کمند آن خم زلف بناگوشم
حبابآسا به سودای خیالش خانهبردوشم!
ادیبا با من از درس خرد دیگر مگو حرفی
چو مجنون در خیال طره لیلی بود هوشم!
نمیخواهم به غیر از دولت دیدار وصل او
[...]
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
سروش غیب دوشم نکتهای را گفت در گوشم
که تا صبح قیامت برد تاب از دل ز سر هوشم
مناز ای ساقی مجلس به نوشانوش پی در پی
که من از ساغر ابروی شاهد باده مینوشم
زلال چشمۀ حیوان ترا ای خضر ارزانی
[...]
۱
۲