فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
بنایی از حباب اشک چشم خون فشان کردم
هوایت را درو از دیده مردم نهان کردم
ز جان بیرون نمی شد لذت عشقت بآسانی
مرا گفتی که ترک عشق من کن ترک جان کردم
دل خون گشته میل خاک پایت داشت دانستم
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۳۵
منم کز دل وداع کشور امن و امان کردم
ز ملک وصل اسباب اقامت را روان کردم
منم کانداختم در بحر هجران کشتی طاقت
رسیدم چون به غرقاب بلا لنگر گران کردم
منم کاورد کوه محنتم چون زور بر خاطر
[...]
میلی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴
ز هر نوعی که خاطرخواه او بود آنچنان کردم
که تا با خود به رغم دشمنانش مهربان کردم
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴
ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان کردم
سراپا خویشتن را چون قلم صرف زبان کردم
چنان کاول شناساند الف، استاد کودک را
من اول ناوک او را، به دل خاطر نشان کردم
شدم در مکتب دل تا گلستان خوان حسن او
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۵
اگر حرفی ز سوز آتش عشقش بیان کردم
به رنگ شمع محفل خویش را صرف زبان کردم
فغانم از گداز آتش غم اشک حسرت شد
بحمدالله که درس ناله را امشب روان کردم
کشیدم بر سر آخر پردهٔ رسوایی عشقش
[...]