گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳

 

نبودی دین اگر اقبال مرد مصطفایی را

نکردی هرگزی پیدا خدای ما خدایی را

رسول مرسل تازی که برزد با وی از کوشش

همین گنج زمینی را همان گنج سمایی را

گواهی بر مقامی ده که آنجا حاضران یابی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۹

 

کسی کز کار قلاشی برو بعضی عیان گردد

گمان او یقین گردد یقین او گمان گردد

نشانی باشد آنکس را در آن دیده که هر ساعت

نشان بی‌نشانی را نشان او نشان گردد

به گاه دیدن از دیدن به گاه گفتن از گفتن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۰

 

نمی‌داند مگر آنکس مراد از کشف حال آید

که کشف حال را در حال بی‌حالی زوال آید

زوال حال آن باشد کمال حال بی‌حالان

که درگاه زوال حال بی‌حالان مجال آید

اگر چه هر که در کوی هدی باشد به شرع اندر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۲

 

اگر پای تو از خط خطا گامی بعیدستی

بر تخت تو اندر دین بر از عرش مجیدستی

وگر امروز طبع تو ز طراری نه طاقستی

وگر غفلت ز رزاقی زر فرد آفریدستی

ز عشق آن یکی سلطان طاعت شادمان بودی

[...]

سنایی
 
 
sunny dark_mode