گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧٢

 

من و نفس نفیس و فقر و فاقه

نمیخواهم غنی گشتن بخواری

بود جان دادنم در آب خوشتر

از آن کز غوک خواهم جست یاری

بمیرد گرسنه شهباز از آن به

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٧٣

 

مرا گفتند جمعی مهربانان

چو دیدندم ز غم در اضطرابی

که خوش میباش کز دوران گیتی

عمارت باز یابد هر خرابی

کشیدم از جگر آهی و گفتم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٣ - ترجیع بند تهنیت عید و مدح امیر توکال قتلغ

 

مه عید از افق چون گشت طالع

مکن اوقات خویش ای دوست ضایع

بنقد امروز عشرت کن که فردا

که داند تا چه خواهد گشت واقع

یقین میدان که سعد و نحس گیتی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

نسیم صبح جانم تازه کردی

رسیدی لطف بی اندازه کردی

رسانیدی پیام از دلستانم

از آن درد دل و درمان جانم

از اینجا نیز یک شبگیر در ده

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٢ - غزل

 

فلک با ما سر یاری ندارد

بجز میل دلا زاری ندارد

ز پهلوی من این گردون بیمهر

جز آهنگ جگر خواری ندارد

چه بیدادست یا رب چرخ گردان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٣

 

وز آنجا سوی اطفالم گذر کن

عزیزانرا ز حال من خبرکن

محمد را بپرس از من فراوان

حسن را هم ببر در گیر چون جان

بگو با هر دو نور دیده من

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ٨ - در پند و اندرز

 

شرط و آداب خدمت سلطان

بر شمارم مگر رسی تو بدان

کارش آراستن بصدق و صفا

بر پی او شدن بچشم رضا

آنکه از خود برد خداوندش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١٠ - مثنوی دیگر

 

طلب تا محرم اسرار کردی

بآن مطلوب یار غار کردی

طلب کن تا خبر از دوست یابی

وجود دوست را بی پوست یابی

طلب کن تا خبر از گنج یابی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها » شمارهٔ ۱۲ - تاریخ وفات و کشته شدن علاء الدین محمد وزیر در سر بیشه استر آباد

 

ز هجرت هفتصد بود و چل و دو

سه بر عشرین فزوده ماه شعبان

بروز چار شنبه در گه چاشت

ز بد فعلی این گردون گردان

علاء الدین و الدنیا محمد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ٢٢ - ترجمه

 

کمان‌آسا شد این قد چو تیرم

ز بس کز صدمت دهرم رسد کوب

کنون پشتی بخم در کف عصائی

کمانی را همی مانم زه از چوب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۵٢ - ترجمه

 

ترا ایزد چو بر دشمن ظفر داد

بکام دوستانش سر جدا کن

و گر خواهی مرام نیک مردان

طمع از جان ببر او را رها کن

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » اشعار عربی » شمارهٔ ۶٠ - ترجمه

 

فرود آمد درودم داد و برخاست

وداعم کرد و چون شد جان شدن خواست

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode