عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۳ - در بیرون کردن جبرئیل علیه السلام حضرت آدم صفی را از بهشت ونصیحت کردن جبرئیل اورا فرماید
بهر مکری که میکردی فسونی
بهر دیوانگیها چون جنونی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۴ - در سؤال کردن مرید از حضرت شیخ که شیطان مرا زحمت میدهد و جواب دادن شیخ مرید را فرماید
بلا ازتست نفس خود زبونی
از آن کز خانه رفتی در برونی
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸۸ - در جواب دادن اکّافی قدّس سره هاتف غیب و اسرارهای نهانی یافتن فرماید
توئی صافی درون و هم برونی
نه همچون دیگران اینجا زبونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۰ - در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید
انالحق با تو میگویم که چونی
که بگرفته درون را با برونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
طلبکار تو و تو در درونی
نمیدانند اینجاگاه چونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)
درون پردهٔ یا در برونی
ولی دانم که اندر پرده چونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را
دو روزی کاندر این دنیای دونی
حقیقت ذرّهها را رهنمونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۰ - سؤال نمودن ازمنصور که ابلیس در عین تلبیس است و جواب دادن منصور آن شخص را
تو اندیشه ز خود کن تا که چونی
که تو از هر دو عالم مر فزونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید
تو درجمله ظهوری در بطونی
گرفته هم درون و هم برونی
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه
تو بیرونی ولی در اندرونی
ندانی جوهر ذاتی که چونی
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۸
ادر کاسی و دعنی عن فنونی
جننت فلا تحدث من جنونی
نه چون ماندست ما را، نی چگونه
ندانم تو دلاراما که چونی
رایت الناس للدنیا زبونا
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۹ - صفت بهار، و گلگشت شجرهٔ بلند بالش مملکت والا خضر خان طوبی له، در باغ بهشت آسا، و بسوی گلهای کرنه گذشتن، و بوی دوست باز یافتن، و هوش به باد دادن
گلش بی آب از تاب درونی
جگر باران ز نرگسهای خونی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
چو تنگ آمد ز خوناب درونی
گره زد در درونش اشک خونی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
درونش کرد زانسان رهنمونی
که بیرون ندهد از راز درونی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
فتادند آن شگر فان در زبونی
برامد سو به سو شمشیر خونی
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد
ازو هر بازوئی ز آهن ستونی
ز تیشه بیستون پیشش زبونی
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳
جنون فوق عایات الجنونی
جنون من حبیب ذوالفنونی
بعشقت زان زهر مجنون فرونم
که در خوبی ز هر لیلی فزونی
برون از خویشتن عمریت جستم
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷ - در معراج وی که از آفتاب رفیع الدرجات ذوالعرش سایه ایست و از معارج قدر آن از ذروه عرش تا حضیض فرش پایه ای
نه چندی گنجد آنجا و نه چونی
فرو بند از کمی لب وز فزونی
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۹ - تضرع نمودن زلیخا پیش دایه و التماس حیله ای که سبب مواصلت یوسف گردد علیه السلام کردن
بدین خوبی چنین درمانده چونی
چرا چندین کشی آخر زبونی