گنجور

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

تعالی الله یکی بی‌مثل و مانند

که خوانندت خداوندان خداوند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

بدو گفت آنگه اعرابی که یک چند

زنی افتاد اینجا بس خردمند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

زنم چون تهمت این بر تو افگند

ز تو یاد آیدش هر دم ز فرزند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

مرا آنست حاجت ای خداوند

که موی من به پای اسپ او بند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۳) حکایت ترسا بچه

 

که البتّه خدا را نیست فرزند

مبرّاست از زن و از خویش و پیوند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

پدر گفت او نه زن دارد نه فرزند

بدو هستند خلق آرزومند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

اگرچه بود آن سرگشه در بند

بمردی خویشتن را می‌نیفکند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

قرار افتاد کان شاه خردمند

دهد دختر بدان شهزاده در بند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۱) حکایت درخت بریده

 

چنین گفت او که این شاخ برومند

که ببریدند ازو این لحظه پیوند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۳) حکایت موسی علیه السلام در کوه طور با ابلیس

 

کلیمش گفت ای افتاده در بند

بود هرگز ترا یاد خداوند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

رسن در حلق او چون خواست افکند

به بالا کرد سرسوی خداوند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

بموسی وحی آمد از خداوند

که عابد را بگو ای مرد خرسند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم

 

ازان یک ذرّه روی خود ندیدند

که تا بودند مرگ خود گُزینند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۵) حکایت دیوانه که رازی با حق گفت

 

یکی دیوانهٔ کو بود در بند

بلب می‌گفت رازی با خداوند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۴) حکایت پیمبر در شب معراج

 

ندانند و ز پنداری که دارند

دران پندار عمری می‌گذرانند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۱) سؤال موسی از حق سبحانه و تعالی

 

مگر پرسید موسی ازخداوند

که ای دانندهٔ بی‌مثل و مانند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۷) حکایت آن مرد که پیش فضل ربیع آمد

 

بزرگی گفت آخر ای خداوند

چرا بودی بدرد پای خرسند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان

 

پسر بشمرد و گفتش ای خداوند

هزار و چار صد پیلست در بند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۷) حکایت محمود و شمار کردن پیلان

 

مگر یک روز محمود عدوبند

پسر را گفت کای داننده فرزند

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۵) حکایت سلطان محمود و گازر

 

کشیده پشتهٔ کرباس دربند

بدو گفت این همه کرباس را چند

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode