عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
چو سر از چینه گردی در کمندم
بدست خویشتن نه پای بندم
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
چو شه در بندت آمد من ببندم
که من از بیم او اندیشمندم
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
دمی بی نیستی اینجا مزن دم
حقیقت نیستی بنگر دریندم
عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید
چه حاصل چونکه ننیوشی تو پندم
برین اوقات بی معنیت خندم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید
ز قول شرع صورت برفکندم
مده ای عالم نادان تو پندم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
چنان ازدست معنی پای بندم
که مانده ناامید و مستمندم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)
برو خاموش شو وز این مزن دم
که تا یابی مگر بوئی از آن دم
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵
چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم
گهی بر درد بی درمان بگریم
گهی بر حال بی سامان بخندم
مرا هوشی نماند از عشق و گوشی
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۱ - حکایت
چو من خود را زره یکسو فگندم
گنه بر دامن رهبر چه بندم؟!
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۶ - نصیحت کردن شاپور به خسرو و دلالت کردن او را به شکر
چو تلخی میکند بخت نژندم
گله بر گیسوی شیرین چه بندم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۶ - از جواب نامهٔ شیرین به خسرو
من ار صد بار خود را بر تو بندم
چو باور نایدت بر خود چه خندم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۰ - خواب دیدن زلیخا یوسف را علیه السلام نوبت دوم و سلسله عشق وی جنبیدن و وی را در ورطه جنون کشیدن
اگر یاری دهد بخت بلندم
بدین زنجیر زر پایش ببندم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۲ - رفتن برادران پیش پدر و درخواست کردن که یوسف را علیه السلام همراه خود به صحرا برند
بگفتا بردن وی کی پسندم
کزان گردد درون اندوهمندم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۴۲ - تمنا کردن یوسف علیه السلام شبانی را به حکم آنکه هیچ پیغمبری نبوده است که شبانی نکرده است و مهیا ساختن زلیخا اسباب شبانی وی را
وگر می گفت این را چون پسندم
که یک مو بار خود بر وی ببندم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۲ - درآوردن زلیخا یوسف را علیه السلام به خانه هفتم و بذل کردن مجهود در نیل مقصود و گریختن یوسف و ماندن زلیخا در تحیر و تأسف
بگفت آن کس نیم کافتد پسندم
که آید بر کسی دیگر گزندم
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۶۷ - آمدن زلیخابه خلوتخانه یوسف علیه السلام و به دعای وی بینایی و جمال و جوانی را یافتن
وگر نی لب ز شرح آن ببندم
غم و درد دگر بر خود پسندم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۳ - مناظره کردن خسرو با فرهاد
در او هر دم خیالی نقش بندم
دمی گریم بر او و گاه خندم
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵۳ - پاسخ دادن شیرین، خسرو را
دگر گفتی به غایت مستمندم
روم زینجا و بر دل سنگ بندم