گنجور

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

ز تو تا او همه اعضا چنانست

که نتوان گفت موئی درمیانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

شهش گفتا ترا گر حاجت آنست

که جان بخشم بتو خود قصد جانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۷) حکایت معشوق طوسی با سگ و مرد سوار

 

بسی اسرار با سگ در میانست

ولیکن ظاهر او سدِّ آنست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام

 

ازان ترسیم ما و جای آنست

که خردی پیش شاه خرده دانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۸) حکایت جوان صاحب معرفت وبهشت و لقای حق تعالی

 

ترا عمر حقیقی آن زمانست

که جانت در حضور دلستانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۹) سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چندست

 

چل عمر منست و این زیانست

ولی عمر هزاران آن زمانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

دو عالم چون لباس یک یگانست

یکی بین کاحولی شرک مُغانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۴) حکایت رهبان با شیخ ابوالقاسم همدانی

 

سگ دیوانه را چون دم چنانست

که در مردم اثر از وی عیانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۸) تمثیل

 

بزرگی گفت ازل همچون کمانست

هزاران تیر هر دم زو روانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۵) حکایت پسر صاحب جمال و عاشق شوریده حال

 

کنون کز ابر طوفانی روانست

اگر کشتی برانم وقت آنست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۱۲) حکایت شبلی رحمة الله علیه

 

تو پنداری که زخمش رایگانست

هزاران ساله طاعت نرخ آنست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » المقالة التاسعة

 

شنودستم که آن جامی چنانست

که در وی هرچه می‌جوئی عیانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۲) حکایت بهلول و گورستان

 

ترا کاری که از وی همچنانست

بدست خویش کردستی عیانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۵) حکایت شقیق بلخی و سخن گفتن او در توکل

 

بداد انصاف کین حجّت عیانست

چه گویم حق بدست این جوانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۸) حکایت شیخ ابوبکر واسطی با دیوانه

 

نمی‌دانم جهان در تو عیانست

بجائی ننگرد کان یک زمانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۳) حکایت در حال ارواح پیش از آفریدن اجسام

 

چو با هر جانش سری در میانست

گمان سر هر جانی چنانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد

 

بعینه حال آن کس همچنانست

که او را از رحم قصد جهانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۵) حکایت شبلی با سائل رحمه الله

 

بگو تا کیست عارف، گفت آنست

که گر در پیش او هر دو جهانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم

 

هر آن ذرّه که در هر دوجهانست

همه درجامِ عقل تو عیانست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

اجابت کن چه گر بر تو گرانست

که ذوالقرنین سلطان جهانست

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۸
sunny dark_mode