×
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
بتر زین برف و راه سخت آنست
که آن بت روی بر من دل گرانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
اگرچه عشق سر تا سر زیانست
همه رنج تن و درد روانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را
تن ما نیز گردان چون جهانست
که گاهی کودک و گاهی جوانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد
به فر شاه حال من چنانست
که پیشم کمترین بنده جهانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۲ - رفتن موبد به شکار
نه روزست این که آتشگاه جانست
بلای روزگار عاشقانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین
یکی تا موی تو بر من چنانست
که صد باره گرامیتر ز جانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۶ - کشتن رامین زرد را به جنگ
گلش با خار و نازش با غمانست
هوا با رنج و سودش با زیانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس
جوانست او و هم بختش جوانست
درخت دولتش تا آسمانست
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
همان دهر را باغ این زمانست
بدو در مملکت سرو روانست