گنجور

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

دل سرهنگ از شادی چنان بود

که گوئی ملک نقدش صد جهان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

دل سرهنگ هر ساعت چنان بود

که با آن نیم جانش بیم جان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه

 

چنین کاری عجب در راه ازان بود

که معشوقی بغایت دلستان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۷) حکایت شیخ ابوسعید رحمةالله علیه

 

چو معشوق از نکوئی آنچنان بود

که خورشید زمین و آسمان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۲) حکایت ابلیس و زاری کردن او

 

دو چشمش چون دو ابر خون فشان بود

زهر چشمیش جوئی خون روان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۷) حکایت آن دزد که دستش بریدند

 

چو ابلیس لعین اسرار دان بود

اگر سجده نمی‌کرد او ازان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

دهان بگشاده و آتش فشان بود

که سنگ خاره را زو بیم جان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

حسن در بصره استاد جهان بود

یکی همسایه گبرش ناتوان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

درش بگشاد و طاقی درمیان بود

در او آن طبل بود و سرمه دان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۴) حکایت دیوانه‌ای که گلیم فروخت

 

ببازاری که دائم سودِ جان بود

چگونه بایدت دائم زیان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر

 

شبی در مرغزار رادکان بود

به پیش سنجر خسرو نشان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله

 

مگر سُفیان ثوری چون جوان بود

ز کوژی قامت او چون کمان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

برخساره چو ماه آسمان بود

به بالا همچو سرو بوستان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

بجان و دل خطش را خط روان بود

بلی باشد روان چون روی آن بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۱) حکایت ابرهیم علیه السلام

 

نوشته در قصص اینم عیان بود

که ابرهیمِ پیغامبر چنان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

چنان در شعر گفتن خوش زبان بود

که گوئی از لبش طعمی در آن بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

غنیمی چرب چشم او ازان بود

که با بادام نقدش در میان بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او

 

ز هر سو کوثری دیگر روان بود

که آب خضر کمتر رشح آن بود

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و دوم » (۱) حکایت افلاطون و اسکندر

 

فلاطون آنکه استاد جهان بود

مگر در ابتدا کارش چنان بود

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

 

به کنج خانه‌ای کاو را گمان بود

قضا را خایهٔ مرغی نهان بود

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode