گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی

 

فلک بر بستی و دوران گشادی

جهان و جان و روزی هر سه دادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۳ - پاسخ دادن شیرین به خسرو

 

نشینم هم در این ویرانه وادی

بر انگیزم منادی بر منادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۴ - پاسخ دادن خسرو شیرین را

 

غم عالم چرا بر خود نهادی؟

رها کن غم که آمد وقت شادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

بنای دوستی بر باد دادی

مگر کاَکنون اساس نو نهادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۷ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

همان انگار که‌آمد تند بادی

ز باغت برد برگی بامداد‌ی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۸ - بیرون آمدن شیرین از خرگاه

 

گه از فرق سرش معجر گشادی

غلامانه کلاهش بر نهادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۱ - صفت شیرویه و انجام کار خسرو

 

فلک گر مملکت پاینده دادی

ز کیخسرو به خسرو کی فتادی‌؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

به شه گفت ای به دانائی و رادی

طراز تاج و تخت کیقبادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

نگهدارم به چندین اوستادی

چراغی را درین طوفان بادی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

که گوهربند بنیادی نهادی

در آن صنعت سخن را داد دادی

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

نه مُهرش برگرفتی نه گشادی

نه چشم کس بر آنجا اوفتادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۵) حکایت پیرمرد هیزم فروش و سلطان محمود

 

چرا دی می‌توانستی ندادی

بیک یک بر کف من می‌نهادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۹) گفتار آن مجنون در نمازی که یک نان نیرزد

 

که گر بخریدی آن را خلق وادی

نبودی حاجت چندان منادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۳) حکایت مرد ترسا و شیخ بایزید

 

یکی گفتش که شیخا چون فتادی

بگریه زانکه هست این جای شادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۸) حکایت عبدالله مبارک با غلام

 

مگر ابن المبارک بامدادی

بره می‌رفت برفی بود و بادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

همه عمر از هوس بر باد دادی

میان آتش و دود اوفتادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

اگر قولنجِ کس سخت اوفتادی

بر آن طبل ار زدی دستی گشادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

چو تو در دستِ نااهلان نهادی

بدست این چنین علّت فتادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین

 

که نه دلتنگ مانی تو نه شادی

که هم این بگذرد هم آن چو بادی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » المقالة الحادی و العشرون

 

پسر گفتش بهر پندم که دادی

بهر پندی مرابندی گشادی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۴
sunny dark_mode