گنجور

عبید زاکانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضا در مدح همو گوید

 

سپیده‌دم علم صبح چون روان کردند

زمهر بر سر آفاق زرفشان کردند

مدبران امور فلک ز راه ختن

به تیرگی ز حبش لشگری روان کردند

به صد لباس برآمد سپهر بوقلمون

[...]

عبید زاکانی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند

نخست جان من خسته را نشان کردند

کسی که زد قدمی در ره وفاداری

بهر جفا و بهر جورش امتحان کردند

مس وجود دهی کیمیای عشق بری

[...]

حسین خوارزمی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

گهی که آیت حسن تو را بیان کردند

مرا به مسألهٔ عشق امتحان کردند

ز فاش کردن سرّ تو سرفرازان را

همین بس است که سر در سر زبان کردند

مگیر خرده بر اطوار بی دلان کاین قوم

[...]

خیالی بخارایی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام

 

عجب رعایل حال تو امتان کردند

تو را به کرببلا خوب میهمان کردند

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode