گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۸۵

 

تو را که از لب چون پسته قند می‌روید

نمک ز داغ من دردمند می‌روید

ز آب دیده مجنون برای دفع گزند

هنوز در ره لیلی سپند می‌روید

ز بار منت نشو و نما گریزان است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۲

 

خیال لعل لبش عیش تنگدستان بس

گل پیاله نمکدان می پرستان بس

نیم نسیم که درد سر بهار دهم

چو شعله ام گل خاری از این گلستان بس

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۳

 

ز شرم آینه رویی در آتشم که مپرس

ز دل ندادن خویی در آتشم که مپرس

سپند گریه خویشم در آرزوی کسی

چو لاله بر لب جویی در آتشم که مپرس

ز تاب سوختنم شعله رنگ می بازد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۴

 

سرم به حلقه فتراک بین گناه مپرس

به خون تپیده ام احوال صیدگاه مپرس

نگر به نخل قد و رستخیز جلوه مخواه

ببین به چشم وز بیرحمی نگاه مپرس

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۲

 

نظاره شیفته ما را به خط و خال قسم

گناه سوخته ما را به انفعال قسم

طواف میکده ها کرده ام مبارک باد

هوای کوی تو دارم به اعتدال قسم

به هیچ هیچ نیرزم ز هیچ هم کمتر

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱۶

 

چه رنگ و بو ز خزان و بهار می چینم

که خار از گل و گل را زخار می چینم

طراز گوشه دستار نوبهار کند

گلی که از چمن انتظار می چینم

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۶
۷
۸
sunny dark_mode